و.ک(375)
971108
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
مدح ازدواج در شاهنامه
***
زال:
خدا وند گردنده خورشید و ماه / روان را به نیکی نماینده راه -
بدانگه که لوح آفرید و قلم / بزد بر همه بودنیها رقم -
جهان را فزایش ز جفت آفرید / که از یک فزونی نیاید پدید -
و
زمانه به مردم شد آراسته / وزو ارج گیرد همی خواسته -
چه مهتر چه کهتر چو شد جفت جوی / سوی دین و آیین نهادست روی -
بدین در خردمند را جنگ نیست / که هم راه دینست و هم ننگ نیست -
و
همی هرک بینی تو اندر جهان/دلی نیست اندر نهان -
ز اندوه باشد رخ مرد زرد/به رامش فزاید تن رادمرد -
اگر تاجدارست اگر پهلوان/به زن گیرد آرام مرد جوان -
همان زو بود دین یزدان به پای/جوان را به نیکی بود رهنمای -
و
اگر شاه دیدی و گر زیر دست/وگر پاکدل مرد یزدان پرست -
چنان دان که چاره نباشد ز جفت/ز پوشیدن و خورد و جای نهفت -
اگر پارسا باشد و رای زن/یکی گنج باشد، پراکنده زن -
به ویژه که باشد به بالا بلند/فرو هشته تا پای مشکین کمند -
خردمند و هشیار و با رای و شرم/سخن گفتنش خوب و آوای نرم -
اگر نیستی جفت اندر جهان / بماندی توانایی اندر نهان -
و دیگر که مایه ز دین خدای / ندیدم که ماندی جوان را بجای -
بویژه که باشد ز تخم بزرگ / چو بیجفت باشد بماند سترگ -
چه نیکوتر از پهلوان جوان / که گردد به فرزند روشن روان -
چو هنگام رفتن فراز آیدش / به فرزند نو روز بازآیدش -