برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
کفه ی ترازوی جانبداری عاطفیِ روحِ بلندِ فردوسی، سوی سهراب سنگینی میکند. – 3 -
***
فردوسی بزرگ، با نبوغی سرشار و روانکاوانه، در مقامِ "روانشناسی کارکشته"، نقاط "ضعفِ" رستم، "قوی ترین" اَبَر پهلوانِ شاهنامه اش را نیز صادق و صمیمی به رخ می کشد.
***
سومین مورد،
گاهِ رزم، سهراب آرام و مطمئن و مهرجو می نماید:
ز رستم بپرسید خندان دو لب / تو گفتی که با او به هم بود شب -
ز کف بفگن این گرز و شمشیر کین / بزن جنگ و بیداد را بر زمین -
نشنیم هر دو پیاده به هم / به می تازه داریم روی دژم -
دل من همی با تو مهر آورد / همی آب شرمم به چهر آورد -
و رستم ، مضطرب و پریش و سر در گم، مهرجویی و خوی آشتی جوی سهراب را فریبکاری ترجمان میکند:
بدو گفت رستم کهای نامجوی / نبودیم هرگز بدین گفتوگوی -
ز کشتی گرفتن سخن بود دوش / نگیرم فریب تو زین در مکوش -
نه من کودکم گر تو هستی جوان / به کشتی کمر بستهام بر میان -
بکشتی گرفتن برآویختند / ز تن خون و خوی را فرو ریختند -
نشست از بر سینهٔ پیلتن / پر از خاک چنگال و روی و دهن -
یکی خنجری آبگون برکشید / همی خواست از تن سرش را برید -
رستم به ترفند، از دگرگونگی آیین سخن میگوید:
دگرگونهتر باشد آیین ما / جزین باشد آرایش دین ما -
گرش "بار دیگر" به زیر آورد / ز افگندنش نام شیر آورد -