برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

(06) - اصطلاح حرام زاده، « تمثیل "اصطلاح غربی ، حرامزاده" »، در شاهنامه ی فردوسی.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه 

***

( 6 ) -  « تمثیل " اصطلاح غربی ، حرامزاده " »، در شاهنامه فردوسی.

*** 

در نبرد دوازده رخ ، گیو به همسرش در مورد جسارت و دلیری پسرشان بیژن :

پسرِ من را، غیر ازین انتظاری نیست. براستی که فرزندِ خلفِ ماست.

 چنین گفت مر جفت را نره شیر / که « فرزند ما گر نباشد دلیر » -

ببریم ازو مهر و پیوند، پاک / ( پدرش آب  دریا بود ، مام خاک )  -     

***


" پدرش آب  دریا بوَد ، مام خاک "،  مترادفِ : sun of the beach - خورشید ساحل  /    son of the bitch - حرامزاده ( فاحشه زاده )


***

همچنین، در بخشی دیگر از شاهنامه، اسفندیار در روئین دژ ارجاسب،  به خواهرانش چنین میگوید: 

 کسی را که دختر بود آبکش / پسر در غم و باب در خواب خوش - 

( پدر آسمان باد و مادر زمین ) / نخوانم برین روزگار آفرین - 


***

در داستان ضحاک نیز حکیم در بخش ِ کمر به قتل پدر بستن ضحاک، به این مورد اشاره دارد:

به خون پدر گشت همداستان/ز دانا شنیدم من این داستان-


اوج زیرکی و نبوغ ِ فرزانه ی طوس در دوبیت زیرین آشکار میشود:

که فرزند بد گر شود نره شیر/به خون پدر هم نباشد دلیر-
 مگر در نهانش سخن دیگرست/پژوهنده را راز با مادرست-

 درین بیت،
مگر در نهانش سخن دیگرست/پژوهنده را راز با مادرست،
 حکیم با درشتی پسر بر پدر، برافروخته ست و شدید ترین حکم را برای اینچنین پسری صادر میکنند:
 چنین پسری، مگر اینکه حرام زاده باشد که به پدر گستاخی می ورزد. (راز با مادر ست). رازش در اینست که چنین پسری خون مرد دیگری در رگهایش جاری و ساری ست، که این راز، فقط بر خدا و مادرش آشکار ست.
مراد حکیم خشم و عتاب و خطاب نشان دادن به ضحاک ست و با ایهامی ظریف، به کنایه او را حرام زاده می انگارد.
 
و به فرجام، حکیم، ضحاک را فرومایه میخواند:

فرومایه ضحاک بیدادگر/بدین چاره بگرفت جای پدر-


***

حکیم فردوسی فرزانه، در پادشاهی همای چهرزاد نیز، باز به سر ِ راهی بودن داراب در قامت ِ برخورنده ی "حرامزادگی" اشاره دارد.
داراب، قدر ناشناس و پرخاشجو، پدر عاریه اش(یابنده ی صندوق داراب نوزاد) را به چالش می کشد:
نه مِهری بر من داری و نه چهرم به چهر تو می ماند:

به گازر چنین گفت روزی که من/همی این نهان دارم از انجمن-
نجنبد همی بر تو بر مهر من/نماند به چهر تو هم چهر من-

داراب: در شگفتم که مرا به دکانداری می گماری. (گویی جایگاه خود را فراتر از این میداند).
 شگفت آیدم چون پسر خوانیم/به دکان بر خویش بنشانیم-

گازر: اینست حرف آخر تو؟ دریغ ازآن رنج هایی که پای تو کشیدم.
 بدو گفت گازر که اینت سخن/دریغ آن شده رنجهای کهن

گازر، غمگین و دلچرکین از ناسپاسی داراب ِ بی چشم و رو، که ذات و منش خود را برتر از او میداند، نهان و ناگفته رمز ِ راز گشای چیستی و کیستی پدر ِ داراب به "راز ِ مادر ِ حقیقی*" با پدر حقیقی اش و در واقع به "سر ِ راهی" بودن داراب حوالت می دهد.

 تراگر منش زان من برتر است/پدرجوی را راز با مادر است

گازر: اگر جویا پدرت هستی، برو از مادرت بپرس.

 پدرجوی را راز با مادر است


نوشزاد، پسر نوشیروان ( از زن ِ مسیحی ) که به دین مادر گرایید ، وعلیه پدرش قد علم کرد ، وبه روم رفت.

حکیم طوس این منش ، روش و کنش نوشزاد را بر نمی‌تابد و فغان و فریادش از "نا اهلی نوشزاد" به آسمان میرسد:

جهاندار بیدار کسری بمرد/زمان و زمین دیگری را سپرد-

ز مرگ پدر شاد شد نوش زاد/که هرگز ورا نام نوشین مباد-

برین داستان زد یکی مرد پیر/که گر شادی از مرگ هرگز ممیر-

پسر کو ز راه پدر بگذرد/ستم کاره خوانیمش ار بی خرد-

اگر بیخ حنظل بود تر و خشک/نشاید که بار آورد شاخ مشک-

چرا گشت باید همی زان سرشت/که پالیزبانش ز اول بکشت-

اگر میل یابد همی سوی خاک/ببرد ز خورشید وز باد و خاک-

نه زو بار باید که یابد نه برگ/ز خاکش بود زندگانی و مرگ-

یکی داستان کردم از نوش زاد/نگه کن مگر سر نپیچی ز داد-


مهراب کابلی از برگزیدن زال به همسری از جانب رودابه، بر می آشوبد و بر سیندخت خشم میگیرد:

همی گفت رودابه را رود خون/بروی زمین بر کنم هم کنون-


مهراب از باورمندی پدرش از هلاک کردن نوزاد دختر می‌گوید و از سرپیچیدن خود از پند پدر شرمنده ست:

مرا گفت چون دختر آمد پدید/ببایستش اندر زمان سر برید-
نکُشتم بگَشتم ز راه نیا/کنون ساخت بر من چنین کیمیا-


مهراب کابلی بخاطر نیوشای پند پدر نبودن بر خود میتازد و خود را سرکوفت میزند:

پسر کو ز راه پدر بگذرد/دلیرش ز پشت پدر نشمرد-
یکی داستان زد برین بر پلنگ/بدانگه که در جنگ شد تیز چنگ-
مرا کارزار ست گفت آرزوی/پدرم از نیا خود همی داشت خوی‐
نشان پدر باید اندر پسر/روا باشد ار کمتر آرد هنر-


از آب پاک نبودن(نطفه ی پاک نداشتن)، مترادف حرامزاده بودن:

کسی کو برادر فروشد به خاک/سزد گر نخوانندش از آب پاک -

نخواند مرا موبد از آب پاک/که بپرستم او را پدر زیر خاک -

هر آنکس که او باشد از آب پاک/نیارد سر گوهر اندر مغاک-

نخواند مرا داور از آب پاک/جز ار پاک ایزد مرا نیست باک-


در هجو سلطان محمود:

و گر مادر شاه بانو بدی/مرا سیم و زر تا به زانو بدی –-
و
به نا پاک زاده مدارید امید/که زنگی به شستن نگردد سپید -

....................................
پ ن:
* همای چهرزاد، دختر و همسر بهمن اسفندیار(اردشیر دراز دست) 


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد