برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

داراب بهمن، بانی داراب گرد

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

داراب بهمن، بانی داراب گرد

***

داراب بهمن، بانی داراب گرد - شهر باستانی دارابگرد، حوالی شهر داراب امروز، متعلق به حدود 2600 سال پیش.

***

چنان بد که روزی ز بهر گله / بیامد که اسبان ببیند گله –

ز پستی برآمد به کوهی رسید / یکی بی کران ژرف دریا بدید –

بفرمود کز روم وز هندوان / بیارند کارازموده گوان –

بجویند زان آب دریا دری / رسانند رودی به هر کشوری –

چو بگشاد داننده زان آب، بند / یکی شهر فرمود بس سودمند –

چو دیوار شهر اندرآورد گرد / ورا نام کردند داراب گرد –

یکی آتش افروخت از تیغ کوه / پرستنده ی آذر آمد گروه –

ز هر پیشه ای کارگر ساختند / همی شهر ایران بیارستند –

........................... 
پ ن:
*۱  داراب ِ بهمن، همسر ناهید، دختر فیلقوس قیصر روم:
سُقُف خوب رخ را به دارا سپرد / گهرها به گنجور او بر شمرد -
  
داراب ِ بهمن، پدر اسکندر که از ناهید دختر فیلقوس رومی زاده شد.

داراب ِ بهمن، پدر دارا از زنی دیگر غیر از ناهید دختر فیلقوس ِ قیصر:
و زان پس که ناهید نزد پدر / بیامد، زنی خواست دارا دگر -
یکی کودک امدش با فر و یال / ز فرزند ناهید کهتر به سال -
همان روز داراش کردند نام / که تا از پدر بیش باشد به کام -

داراب ِ بهمن، پسر بهمن اسفندیار و همای چهرزاد. همای پس از مرگ بهمن، برای حفظ تاج و تختش، پسرش را مرده زاد بروز می دهد:
 چو هنگام زادنش آمد فراز / ز شهر و زلشکر همی داشت راز -
نهانی پسر زاد و با کس نگفت / همی داشت آن نیکویی در نهفت -
بیاورد آزاده تن دایه را / یکی پاک پر شرم و با مایه را -
نهانی بدو داد فرزند را / چنان شاه شاخ برومند را -
کسی کو ز فرزند او نام برد / چنین گفت کان پاکزاده بمرد -
   
همای چهرزاد، داراب نوزاد را به زنی می دهد و زن او را در صندوقی روی آب فرات رها می سازد. صندوق به دست گازری می افتد. گازر و همسرش پسر را از آب گرفته و داراب ش نام می نهند:
 زن گازر او را چو پیوند خویش / بپرورد چوناک فرزند خویش -
سیم روز داراب کردند نام / کز آب روان یافتندش کنام  -

داراب ِ بهمن، در بعضی از آثار دیگر با داریوش مطابقت پیدا کرده.

*۲  کوه مجاور رونیز استهبان در جنوب دریاچه ی بختگان.

*۳  ژرف دریا، اشاره به دریایی که امروز به دریاچه یا (تالاب بختگان) معروف است و در چند کیلو متری داراب، و چسبیده به نی ریز و استهبان واقع شده. 

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد