و.ک(253,2)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
فردوسی، حکیم بزرگوار طوس، "دُگم" و تحجّرِ خودی و غیر خودی، ایرانی و انیرانی را بر نمی تابد. بخش دوم
***
گستره ی دید و عمقِ نگرشِ فردوسی، دُگم و تحجّرِ خودی و غیر خودی، ایرانی و انیرانی را بر نمی تابد. حکیم فردوسی، "قابلیت ها و توانمندی های همگان" را منصفانه و بی غرضانه، یکسان به رخ می کشد. بخش دوم
***
اسکندر و فغفور چین
***
فردوسی بارِ دگر"هوشمندی ، ابتکارِ عملِ فردیِ و "پراگماتیسمِ" اسکندر را در مصاف با فغفور و تادیه ی "باژ و ساو" از او، بدون لشکر کشی و جنگ و جدال، به رخ می کشد:
چو آگاهی آمد به فغفور ازین / که امد فرستاده یی سوی چین -
پذیره فرستاد چندی سپاه / سکندر گرازان بیامد به راه -
اسکندر در شمایل فرستاده اسکندر به بارگاه فغفور می آید و از فغفور باژ و ساو را خواستار می شود:
چو نامه بخوانی بیارای ساو / مرنجان تن خویش و با بد مکاو -
و فغفور نیز او را بار می دهد:
بفرمود تا خوان و می خواستند / به باغ اندرایوان بیاراستند -
همی خورد می تا جهان تیره شد / سر میگساران ز می خیره شد -
سکندر بیامد ترنجی به دست / ز ایوان سالار چین نیم مست –
فغفور پاسخ نامه را به اسکندر می دهد:
من از تو، نه ترسم، نه جنگ آورم / نه برسانِ تو، باد گیرد سرم -
که خون ریختن نیست آیین ما / نه بد کردن اندر خور دین ما -
و با فرستادن باژ و ساو، از در سازش در آمده و بدین سان، خواسته ی اسکندر، بدون جنگ و خونریزی، برآورده می شود.
بهادر امیرعضدی