برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

پیوند عاطفی انسان و اسب، در شاهنامه - 8

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

 پیوند عاطفی انسان و اسب، در شاهنامه - 8

***

رستم پس از نبردی فرساینده با اسفندیار، خُرد و خمیر و نزار، به ایوان باز میگردد:

وزان روی رستم به ایوان رسید / مر او را بران گونه دستان بدید - 

زواره فرامرز گریان شدند / ازان خستگیهاش بریان شدند - 

ز سر بر همی کند رودابه موی / بر آواز ایشان همی خست روی - 

زواره به زودی گشادش میان / ازو برکشیدند ببر بیان - 

هرانکس که دانا بد از کشورش / نشستند یکسر همه بر درش - 


رستم، فرسوده و درهم کوبیده، فراتر ز خویش، دلواپس ِ خستگی های تن ِ رخش ست:

برآمد چنان خسته زان آبگیر / سراسر تنش پر ز پیکان تیر -

بفرمود تا رخش را پیش اوی / ببردند و هرکس که بد چاره جوی - 

 گرانمایه دستان همی کند موی / بران خستگیها بمالید روی - 

 همان رخش گویی که بیجان شدست / ز پیکان تنش زار و بیجان شدست -

سیمرغ به بالین تهمتن میرسد:

 بدو گفت سیمرغ کای پهلوان /  مباش اندرین کار خسته روان - 

سزد گر نمایی به من رخش را / همان سرفراز جهانبخش را - 

کسی سوی رستم فرستاد زال / که لختی به چاره بر افراز یال - 

بفرمای تا رخش را همچنان / بیارند پیش من اندر زمان -

بران همنشان رخش را پیش خواست /  فرو کرد منقار بر دست راست - 

برون کرد پیکان شش از گردنش / نبد خسته گر بسته جایی تنش - 

همانگه خروشی برآورد رخش / بخندید شادان دل تاجبخش -


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد