و.ک(229)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***که با این سران هرچ خواهی بکن/ازین پس ز مزدک مگردان سخن -
به درگاه کسری یکی باغ بود/که دیوار او برتر از راغ بود -
همی گرد بر گرد او کنده کرد/مرین مردمان را پراکنده کرد -
بکشتندشان هم بسان درخت/ز بر پی و زیرش سر آکنده سخت -
به مزدک چنین گفت کسری که رو/به درگاه باغ گرانمایه شو -
درختان ببین آنک هرکس ندید/نه از کاردانان پیشین شنید -
بشد مزدک از باغ و بگشاد در/که بیند مگر بر چمن بارور -
همانگه که دید از تنش رفت هوش/برآمد به ناکام زو یک خروش -
یکی دار فرمود کسری بلند/فروهشت از دار پیچان کمند -
نگون بخت را زنده بر دار کرد/سر مرد بی دین نگونسار کرد -
ازانپس بکشتش به باران تیر/تو گر با هشی راه مزدک مگیر -