برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

شاپور ذوالاکتاف "شاه جنین" ِ چهل روزه، با "ژن برتر".

و.ک(228)  

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
شاپور ذوالاکتاف "شاه جنین" ِ  چهل روزه، با "ژن برتر".
به سر برش تاجی برآویختند / بران تاج زر و درم ریختند
***
اورمزد نرسی* بمُرد:
چنین بود تا بود چرخ روان / توانا به هر کار و ما ناتوان -
چهل روز سوکش همی داشتند / سر گاه او خوار بگذاشتند -
به چندین زمان تخت بیکار بود / سر مهتران پر ز تیمار بود -

بارگاه از شاه تهی و خاتون شبستان، باردار:
نگه کرد موبد شبستان شاه / یکی لاله رخ دید تابان چو ماه -
سر مژه چون خنجر کابلی / دو زلفش چو پیچان خط یبغوی** -
مسلسل یک اندر دگر بافته / گره بر زده سرش برتافته -
پری چهره را بچه اندر نهان / ازان خوب‌رخ شادمان شد جهان -

موبدان، جنین چهل روزه در بطن مادر را به شاهی گزیدند:
چهل روزه شد رود و می خواستند / یکی تخت شاهی بیاراستند -

تاج بر فراز بالین مادر ِ بار دار آویختند:
به سر برش تاجی برآویختند / بران تاج زر و درم ریختند -
چهل روز بگذشت بر خوب‌چهر / یکی کودک آمد چو تابنده مهر -
ورا موبدش نام شاپور کرد / بران شادمانی یکی سور کرد -
تو گفتی همی فره ایزدیست / برو سایهٔ رایت بخردیست -
برفتند گردان زرین کمر / بیاویختند از برش تاج زر -
چو آن خرد را سیر دادند شیر / نوشتند پس در میان حریر -
چهل روزه را زیر آن تاج زر / نهادند بر تخت فرخ پدر -
................................‌‌‌‌
پ ن:
* اورمزد ِ نرسی، پسر نرسی ِ بهرام بهرامیان، پدر شاپور ذوالاکتاف
 اورمزدِ نرسی، تا نه سال پسر نداشت:

دوان شد به بالینش شاه اورمزد/به رخشانی لاله اندر فرزد -
که فرزند آن نامور شاه بود/فروزان چو در تیره شب ماه بود -
چو نه سال بگذشت بر سر سپهر/گل زرد شد آن چو گلنار چهر -
غمی شد ز مرگ آن سر تاجور/بمرد و به شاهی نبودش پسر -

شاپور ذوالاکتاف بعد از مرگ پدر بدنیا آمد و در چهل روزگی، شاه شد -

** یَبغَو، یبغوی، یبغوی یا «ینگی کند» - ولایت پهناور تخارستان در شرق بلخ، به امتداد ساحل آمو دریا تا حدود بدخشان امتداد دارد. و از سوی جنوب به رشته کوههای بامیان و پنجشیر محدود میگردد. - تُخارِسْتان، یا طخارستان، سرزمینی کهن و نام ولایتی در خراسان بزرگ در نخستین سده‌های اسلامی، واقع در امتداد کرانه های جنوبی جیحون علیا و وسطا – ترک های اوغوزمغولستان - این ولایت باستانی را یونانی ها با شکل توخاری آورده اندکه شامل سرزمین علیای آمو بود.
 راه مستقیمی از قندوز به آمو دریا رفته و خرابه های بسیار مهم «قلعه زال » یکی از شهر های باستانی مهم افغانستان در کناره آن قرار دارد.
دقیقی:

 گو ِ گُردکُش نیزه اندر نهاد / بران گردگیران "یبغو" نژاد  -

 دقیقی:  نوشت اندران نامه ی خسروی/نکو آفرینی "خط یبغوی" -
بدادنش آن نامه خسروی/نوشته درو بر "خط یبغوی" -
 همه ایرجی زاده و پهلوی/نه افراسیابی و "خط یبغوی" - 


"خط یبغوی":

 خط تخارستانی. 

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد