برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

منابع فردوسی برای تدوین شاهنامه

 و.ک(018)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 
*** 
منابع فردوسی برای تدوین شاهنامه:
***
خداینامه،
 یا خوتای نامک. اثر ِ ابن مقفع (روزبه) یا به نقل از فردوسی ، ( دهقان دانشور ) پارسی زردشتی که اسلام را پذیرفته بود ، خدای نامه را ( با نام سیر الملوک الفرس ) به عربی ترجمه کرد و بعد ها پایه کار و ماخذ فردوسی در سرودن شاهنامه شد و به تعبیری، ابن مقفع، ازمردان دربار مداین انوشیروان، بدستور یزد گرد ساسانی خداینامه را نوشت. 
خدای در پهلوی به معنای پادشاه است. فردوسی به درستی این عنوان را به نامه خدایان ترجمه کرده است. ولی هیچ جا از اسم اصلی " خداینامه "، یاد نمی کند. 

شاهنامه ی منثور امیر ابو منصور عبدالرزاق*۱ والی طوس،
 تئودور نولدکه: "در سال ۳۴۶ هجری، امیر ابو منصور عبدالرزاق که در آن زمان فرمانروای توسط بود، دستور خویش ابو منصور العمری را بفرمود تا شاهنامه ای تدوین کند. این امر به دست چهار نفری که در زیر اسم آنها برده می شود، انجام گرفت.
 ۱ - ساح، پسر خراسان از اهل هرات،
 ۲ - یزدان داد، پسر شاپور از سیستان،
 ۳ - ماهوی خورشید، پسر بهرام از نیشابور 
 ۴ - شادان پسر برزین از توس. 
هیچ یک از این اسم ها مسلمانی نیست. بی شک هر چهار نفر زرتشتی بوده اند. تنها آنها می توانستند کتاب های پهلوی را که می بایستی از آنها استفاده کرد بخوانند ...  

پند نامه های پهلوی، 
از مهم ترین اندرزنامه های پهلوی، جاویدان خرد است که متن پهلوی آن از بین رفته، ولی متن عربی آن به همت «ابوعلی احمدبن محمد مسکویه» باقی مانده و بارها به فارسی ترجمه شده است.

پادشاهی گشتاسب.
یکی نامه بود از گه باستان/سخنهای آن برمنش راستان-
چو جامی گهر بود و منثور بود/طبایع ز پیوند او دور بود-
گذشته برو سالیان شش هزار/گر ایدونک پرسش نماید شمار-


اسکندر نامه،
 اثر : عبدالسلام بن ابراهیم کشمیری

ماخ یا مرزبان هری، پیرِ خراسان، راوی شاهی هرمزد نوشیروان، برای فردوسی:
 یکی پیر بد مرزبان هری/پسندیده و دیده از هر دری -
 جهاندیده ای نام او بود "ماخ"/سخن دان و با فر و با یال و شاخ -
 بپرسیدمش تا چه داری به یاد/ز هرمز که بنشست بر تخت داد -
 چنین گفت "پیرخراسان" که شاه / چو بنشست بر نامور پیشگاه -  

نامه ی خسروان ِ آزاد سرو،
 "آزاد سرو"، نواده نریمان، یادگاری از خانواده سام وزال، راوی مرگ رستم برای فردوسی، که از نژاد سام و فریدون بود و از مرو.
در آغاز داستان رستم و شغاد:
 یکی پیر بد نامش "آزادسرو"/که با احمد سهل بودی به مرو - 
کجا "نامه ی خسروان" داشتی/ تن و پیکر پهلوان داشتی -
 به سام نریمان کشیدی نژاد/بسی داشتی رزم رستم به یاد - 
کنون باز گردم به گفتار "سرو"/فروزنده ی سهل ماهان به مرو - 

و دیگری،"پیر"؟، در بخش انوشیروان:
 یکی "پیر" بد پهلوانی سخن/به گفتار و کردار گشته کهن-
چنین گوید از "دفتر پهلوان"؟/که پرسید موبد ز نوشیروان-

 "گوینده ی پهلوی"، راوی داستان کید هندی: 
 چنین گفت (گوینده ی پهلوی)/شگفت آیدت کاین سخن بشنوی- 
یکی شاه بد هند را نام کید/نکردی جز از دانش و رای صید- 

 "مهرنوش": پرستار باهوش و پشمینه پوش

دهقان:
ز گفتار دهقان یکی داستان/بپیوندم از گفتهٔ باستان-
ز موبد برین گونه برداشت یاد/که رستم یکی روز از بامداد-
و
ببین این شگفتی که دهقان چه گفت/بدانگه که بگشاد راز از نهفت-
به شهر کجاران به دریای پارس/چه گوید ز بالا و پهنای پارس-

و
کهن گشته این داستان ها ز من/ همی نو شود بر سر انجمن-
 زگفتار دهقان کنون داستان / تو برخوان و برگوی با راستان -
به گفتار "دهقان" کنون بازگرد/نگر تا چه گوید سراینده مرد-

دهقان پیر:
چه گفت آن سراینده دهقان پیر/ز گشتاسپ وز نامدار اردشیر-

وزان نامداران پاکیزه‌رای/ز داراب وز رسم و رای همای-


و

تو بشنو ز گفتار دهقان پیر/گر ایدونک باشد سخن دلپذیر-
سخنگوی دهقان چنین کرد یاد/که یک روز کیخسرو از بامداد-


"موبد":
در مقدمه رفتن هفت گرد ایرانی به شکارگاهی در توران زمین:
 چنین گفت موبد که یک روز طوس/بدانگه که برخاست بانگ خروس- 
خود و گیو گودرز و چندی سوار/برفتند شاد از در شهریار- 
به نخچیر گوران به دشت دغوی/ابا باز و یوزان نخچیر جوی-

و

ز موبد برین گونه برداشت یاد/که رستم یکی روز از بامداد -


پیر دانش پژوه:
چنین گوید آن "پیر دانش پژوه"/هنرمند و گوینده و با شکوه-
که در پرده بود زال را برده ای/نوازنده ی رود و گوینده ای-

نامور نامه:
از این "نامور نامه ی شهریار"/بمانم به گیتی یکی یادگار-
مرا گفت کاین نامه ی شهریار/گرت گفته آید به شاهان سپار-
کنون باز گردم به آغاز کار/سوی نامور نامه ی شهریار-

نامه ی راستان:
کنون ای سراینده فرتوت مرد/سوی گاه اشکانیان بازگرد- 
چه گفت اندر آن "نامه ی راستان"/که گوینده یاد آرد از باستان-

نامهٔ باستان:
نباشی بدین گفته همداستان/یکی شو بخوان نامهٔ باستان-
کزیشان جهان یکسر آباد بود/بدانگه که اندر جهان داد بود-
ز من بشنو از گنگ دژ داستان/بدین داستان باش همداستان-
و
بپیوستم این نامهٔ باستان/پسندیده از دفتر راستان-
که تا روز پیری مرا بر دهد/بزرگی و دینار و افسر دهد-
و
کنون زین سپس نامه باستان/بپیوندم از گفتهٔ راستان-
چو پیش آورم گردش روزگار/نباید مرا پند آموزگار-

دهقان چاچ:
پس از روزگار سکندر جهان/چه گوید کرا بود تخت مهان- 
چنین گفت داننده "دهقان چاچ"/کزان پس کسی را نبد تخت عاج-
بهادر امیرعضدی
....................................................................................
پ ن:
ابو منصور عبدالرزاق 
 وزیر یعقوب لیث که به دستور او خداینامه را از پهلوی به پارسی برگرداند. او از نژاد گشواد بود . قرن سوم .

یکی از منبع ها و ماخذ هایی که فردوسی از آنان برای سرودن شاهنامه  بهره برده، سوای خداینامه و متون باستان (یکی نامه بود از گهِ باستان) و ماخ مرزبان هرات (یکی پیر بُد مرزبان هری) و دیگران و متن شاهنامه ابومنصوری، که آن نیز از زبان پهلوی بوده ست، متون زرتشتی هستند. که فردوسی در جای جای شاهنامه به این مورد اشاره میکند. از جمله موبدان (پراگنده در دست هر موبدی) و (ز هر کشوری موبدی سالخورد). در شاهنامه، از واژه ی "زند و اُست" نیز فراوان یاد شده. و گاه از باورهایی از دین بهی، به ایما نشانه رفته. مانند (ده و دو و هفت).
در باور آئین زرتشت، ده و دو، "صور فلکی دوازده" گانه ست و نماد سپاه اهورامزدا ست:
ابر ده و دو هفت شد کدخدای / گرفتند هر یک سزاوار جای - 
و
بپرس از شمار ده و دو هفت / که چون خواهد این کار بیداد رفت -
و 
شمار ستاره ده و دو و هفت / همان ماه تابان به برجی که رفت -
***
در باور آئین زرتشت،  هفت ستاره ی سیار (سیاره) فلکی، نماد سپاه اهریمن:
در مزدیسنا، آسمان یا مینو دارای ساختاری دایروی است که اهورا مزدا در مرکز آن قرار دارد و انجمن امشاسپندان متشکل از شش امشاسپند (وهومَنَ، اَشَه، خشَثروئیه، سپَنتَ اَرمَئیتی، هئوروتاتَ، اَمِرَتاتَ) گرداگرد او.
امشاسپندان هفت‌گانه:
۱ـ بهمن (وهومَنَ): اندیشه نیک (مظهر مادی آن: گاو و جانوران سودمند)
۲ـ اردیبهشت ( اشه): داد، سامان جهان (مظهر مادی آن: آتش)
۳ـ شهریور (خشتره): پادشاهی آرمانی و نیرو (مظهر مادی آن: فلز). در میان امشاسپندان شهریور(خشتره)، نماد فرمانروایی اهورا‌مزدا، نشان توانایی مینوی و شهریاری آرمانی است.
۴ـ سپندارمذ: بردباری و بخشندگی (مظهر مادی آن: زمین)
زمین که خود یکی از امشاسپندان (اسفندارمذ) است.
 زمین امشاسپندی تن پذیر وجسمانی شده، هستی این جهانی و پیکرمند اسفندارمذ است و مانند آسمان مقدس.
۵ـ خرداد (هئوروَتاتَ):تندرستی (مظهر مادی آن: آب)
۶ـ امرداد (اَمِرتاتَ): بی‌مرگی (مظهر مادی آن: گیاه)
۷ـ اهورامزدا، که خود هفتمین امشاسپند است، حاضر در مینو و در گیتی

ماخذ، شاهرخ مسکوب
***
منابع حماسه ملی ایران عبارتند از :
ـ روایت های اسطوره ای برگرفته از اوستا
ـ سیکل سیستان یا روایت های پهلوانی شرق ایران (خاندان نریمان، سام، زال، رستم و فریبرز)
ـ روایت های تاریخی خانواده های اشکانی (گودرز، گیو و بیژن)
روایت های هر سه این منابع طی سالیان دراز به صورت شفاهی، سینه به سینه و از نسلی به نسل دیگر نقل می شده است.
ماخذ، شاهرخ مسکوب

بهادر امیرعضدی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد