برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

بازرگانی، ترفندی برای نفوذ به سرحدات دشمن - (۳)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

بازرگانی، ترفندی برای نفوذ به سرحدات دشمن - (۳)

***

رد و رگه ی بستر و کانال ِ اقتصاد و بازرگانی، در قامت ِ روزنه ی نفوذ دشمنان و بیگانگان در شاهنامه.
***

 رفتن اسفندیار به رویین دژ:
 پشوتن* بشد نزد اسفندیار**/ سخن رفت هر گونه از کارزار-
بدو گفت جنگی چنین دژ به جنگ/ به سال فراوان نیاید به چنگ-
 مگر خوار گیرم تن خویش را/ یکی چاره سازم بد اندیش را-
 به جایی فریب و به جایی نهیب/ گهی فر و زیب و گهی در نشیب-
چو بازارگانی بدین دژ شوم/ نگویم که شیر جهان پهلوم-
 فراز آورم چاره از هر دری/ بخوانم ز هر دانشی دفتری-

 وزان جایگه ساربان را بخواند/  به پیش پشوتن به زانو نشاند-
بدو گفت صد بارکش سرخ موی/ بیاور سرافراز با رنگ و بوی-
 ازو ده شتر بار دینار کن/ دگر پنج دیبای چین بارکن-
دگر پنج هرگونه یی گوهران/  یکی تخت زرین و تاج سران-
 بیاورد صندوق هشتاد جفت/ همه بند صندوقها در نهفت-
 صد و شست مرد از یالن برگزید/کزیشان نهانش نیاید پدید-
 تنی بیست از نامداران خویش/ سرافراز و خنجرگزاران خویش-
 بفرمود تا بر سر کاروان/ بوند آن گرانمایگان ساروان-
به پای اندرون کفش و در تن گلیم/ به بار اندرون گوهر و زر و سیم-
سپهبد به دژ روی بنهاد تفت/ به کردار بازارگانان برفت-
...........................................................................

پ ن:
* پشوتن،
 پسر گشتاسب و کتایون، برادر اسفندیار:
پس آن دختر نامور قیصرا/که ناهید بد نام آن دخترا -
 کتایونش خواندی گرانمایه شاه/دو فرزندش آمد چو تابنده ماه -
 یکی نامور فرخ اسفندیار/شه کارزاری نبرده سوار -
پشوتن دگر گرد شمشیر زن/شه نامبردار لشکر شکن -
 پشوتن یکی مرد بیدار بود/سپه را ز دشمن نگهدار بود -  

 ** اسفندیار،
برای به بند در آوردن رستم به زابل رفت و بدست رستم کشته شد -

اسفندیار، شمشیر دین بهی:
نخستین کمر بستم از بهر دین/تهی کردم از بت پرستان زمین -
اسفندیار، زرتشت و دین بهی را پر و بال داد:
بر افروختم آتش زردهشت/که با مجمر آورده بود از بهشت -

اسفندیار پنج برادر داشت:
 برادرش بد پنج دانسته راه / همه از در تاج و همتای شاه -   
 پشوتن ، نیوزاد ، شیداسب، فرشید ورد . به تعبیری سی و هفت برادر داشت. 
 اسفندیار :
 برادر جهان بین من سی و هشت/که از خونشان لعل شد خاک دشت -

برادران اسفندیار همگی در جنگ با ارجاسب کشته شدند:
 پسر بود گشتاسب را سی و هشت/دلیران کوه و سواران دشت -
بکشتند یکسر بران رزمگاه/به یکبارگی تیره شد بخت شاه -

 جاماسب به اسفندیار :
برادر که بد مر ترا سی و هشت/ازان پنج ماند و دگر در گذشت - 

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد