برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

بازرگانی، ترفندی برای نفوذ به سرحدات دشمن - (۵)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

بازرگانی، ترفندی برای نفوذ به سرحدات دشمن - (۵)

***

رد و رگه ی بستر و کانال ِ اقتصاد و بازرگانی، در قامت ِ روزنه ی نفوذ دشمنان و بیگانگان در شاهنامه.

***
 آگاهی بهرام پورگشسب*1 از آمدن خسرو *2 از روم
***
بهرام چوبینه، دانا پناه*3  را حامل نامه ی سری برای سران در قالب بازرگان به دربار خسرو می فرستد:
 چوآمد به بهرام زین آگهی/ که تازه شد آن فر شاهنشهی-
 همانگه ز لشکر یکی نامجوی / نگه کرد با دانش و آب روی-
کجا نام او بود دانا پناه / که بهرام را او بدی نیک خواه-
دبیر سرافراز را پیش خواند / سخنهای بایسته چندی براند-
 بفرمود تا نامه های بزرگ / نویسد بران مهتران سترگ-
بگستهم و گردوی و بندوی گرد / که از مهتران نام گردی ببرد-
 چو شاپور و چون اندیان سوار / هرآنکس که بود از یلان نامدار-
 سرنامه گفت از جهان آفرین/ همی خواهم اندر نهان آفرین-
 چو این نامه آرند نزد شما / که فرخنده باد اورمزد شما -
به نزدیک من جایتان روشنست / برو آستی هم ز پیراهنست -
بیک جای مان بود آرام و خواب / اگر تیره بد گر بلند آفتاب -
 چو آیید یکسر به نزدیک من / شود روشن این جان تاریک من -
نیندیشم از روم وز شاهشان / بپای اندر آرم سر و گاهشان -
نهادند بر نامه ها مهر اوی / بیامد فرستاده یی راه جوی -

دانا پناه، در قامت یک بازرگان به درگاه خسرو پرویز رخنه میکند:
بکردار بازارگانان برفت / بدرگاه خسرو خرامید تفت -
یکی کاروانی ز هرگونه چیز/ ابا نامه ها هدیه ها داشت نیز-

دانا پناه در محضر خسرو:
 بدید آن بزرگی و چندان سپاه/ که گفتی مگر بر زمین نیست راه-
 به دل گفت با این چنین شهریار/ نخواهد ز بهرام یل زینهار-
 یکی مرد بی دشمنم پارسی/ همان بار دارم شتروار سی-
چراخویشتن کرد باید هلاک/ بلندی پدیدار گشت از مغاک-
شوم نامه نزدیک خسرو برم/ به نزدیک او هدیه ی نو برم-
باندیشه آمد به نزدیک شاه/ ابا هدیه و نامه ونیک خواه-
 درم برد و با نامه ها هدیه برد/ سخنهاش برشاه گیتی شمرد-
 جهاندار چون نامه ها را بخواند/ مر او را بکرسی زرین نشاند-

 دانا پناه، با پاسخ ِ نامه از خسرو پرویز نزد بهرام چوبینه باز میگردد:
بدو گفت کاین نزد چوبینه بر/ برش گنج یابی ازین کارکرد-
  بیامد به نزدیک چوبینه مرد/ شنیده سخنها همه یادکرد-
............................................................................
پ ن:

* 1 بهرام پور گشسب، یا بهرام چوبینه، سردار سپاه هرمزد نوشیروان، هرمزد چهارم:
 اگر نیز بهرام پور گشسب/برآن خاک درگاه بگذارد اسب -
 سخن آوری جلد و بینی بزرگ/سیه چرده و تند گوی و سترگ -
 جهانجوی چوبینه دارد لقب/هم از پهلوانانش باشد نسب -
بهرام پور گشسب، پسر گشسب:
 ز بهرام بهرام پور گشسب/سواری سرافراز و پیچنده اسب -
بهرام چوبینه، دارنده درفش رستم زال از دست هرمزد نوشیروان ،کشته به دست قلون فرستاده مقاتوره.
* 2 خسرو پرویز، پسر هرمزد نوشیروان:
پسر بد مر اورا گرامی یکی/که از ماه پیدا نبد اندکی -
 مر او را پدر کرده پرویز نام/گهش خواندی خسرو شادکام -

خسرو پرویز، به تحریک بهرام چوبینه از پیش پدر به روم گریخت. اسبش وارد کشتزار دهقانی شد  و هرمزد نوشیروان دستور داد گوش و دم اسبش را بریدند -
خسرو پرویز، عاشق شیرین، (فرهاد)، را به کندن کوه فرستاد -


* 3 دانا پناه، معاصر خسرو پرویز، دوستدار بهرام چوبینه، که واسطه ی مصالحه خسرو با بهرام چوبینه شد ولی نتیجه نگرفت و نامه ی خسرو را نزد بهرام چوبینه برد:
 همانگه ز لشکر یکی نامجوی/نگه کرد با دانش و آب روی -

کجا نام او بود دانا پناه/که بهرام را او بدی نیک خواه -

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد