برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
داد و آبادگری، بیداد و ویرانگری، سنگ ِ محک ِ سنجش عیار های شاهان در شاهنامه. بخش - ۱۲ - سیاوش
***
دادگری و آبادگری، دو همزاد و دو معیار برای ارزشگزاری وجه مثبت و بیدادگری و ویرانگری، دو همزاد و دو معیار برای نمایش وجه منفی شاهان در شاهنامه.
***
عیار ِ سیاوش*۱
***
آبادگری:
سیاوشگرد شهر ِ بهشت آسا:
چو آمد بران شارستان*۲ دست آخت / دو فرسنگ بالا و پهناش ساخت -
از ایوان و میدان و کاخ بلند / ز پالیز وز گلشن ارجمند -
بیاراست شهری بسان بهشت / به هامون گل و سنبل و لاله کشت -
خنیده به توران سیاووش گرد / کز اختر ُبنَش کرده شد روز ارد -
از ایوان و کاخ و ز پالیز و باغ / ز کوه و در و رود وز دشت راغ -
سراسر همه باغ و میدان و کاخ / همی دید هرسو بنای فراخ -
بهر گوشهای گنبدی ساخته / سرش را به ابراندر افراخته -
سیاووش گردش نهادند نام / همه شهر زان شارستان شادکام -
ایوان، باغ و شارسان سیاوش و کاخ فرنگیس:
سپهدار پیران ز هر سو براند / بسی آفرین بر سیاوش بخواند -
چو یک بهره از شهر خرم بدید / به ایوان و باغ سیاوش رسید -
به کاخ فرنگیس بنهاد روی / چنان شاد و پیروز و دیهیم جوی -
به رامش بپیمای لختی زمین / برو شارستان سیاوش ببین -
خداوند ازان شهر نیکوترست / تو گویی فروزندهٔ خاورست -
پیران از سیاووش گِرد نزد افراسیاب می گوید:
ز کار سیاوش بپرسید شاه / وزان شهر و آن کشور و جایگاه -
بدو گفت پیران که خرم بهشت / کسی کاو نبیند به اردیبهشت -
یکی شهر دیدم که اندر زمین / نبیند دگر کس به توران و چین -
ز بس باغ و ایوان و آب روان / برآمیخت گفتی خرد با روان -
........................................................................
پ ن:
*۱ سیاوش، سیاووش، سیاوخش:
یکی بچهٔ فرخ آمد پدید / کنون تخت بر ابر باید کشید -
جهاندار نامش سیاوخش کرد / برو چرخ گردنده را بخش کرد -
ستاره بران بچه آشفته دید / غمی گشت چون بخت او خفته دید -
سیاوش، پسر کیکاووس و کنیزک تورانی، خویش گرسیوز و از تبار ِ فریدون:
بپرسید زو پهلوان از نژاد / برو سروبن یک به یک کرد یاد -
بدو گفت من خویش گرسیوزم / به شاه آفریدون کشد پروزم -
ورا گفت از مام خاتونیم /ز سوی پدر بر فریدونیم -
نیایم سپهدار گرسیوز ست / بران مرز خرگاه او مرکز ست -
چو کاووس روی کنیزک بدید / بخندید ولب را به دندان گزید -
بت اندر شبستان فرستاد شاه / بفرمود تا بر نشیند بگاه -
دگر ایزدی هرچه بایست بود / یکی سرخ یاقوت بد نا بسود -
استاد محمد جعفر محجوب :
سیاوش، سیا و اَرِشَن(اسب نر) - دارنده اسب نر ِ سیاه رنگ (شبرنگ ِ بهزاد).
سیاوش، پسر خوانده ی رستم:
چنین تا برآمد برین روزگار / تهمتن بیامد بر شهریار -
چنین گفت کاین کودک شیرفش / مرا پرورانید باید به کش -
چو دارندگان ترا مایه نیست / مر او را بگیتی چو من دایه نیست -
رستم پرورنده ی سیاوش،
کیخسرو:
برســـتم چنیـن گفت کای پهــلوان / همیشه بدی شـــاد و روشن روان -
بگیـتی خردمنــد و خامــش توئی / که پـروردگـار ســـــیاوش تــوئی -
*۲ شارستان، شارسان، شهرسان یا شهرستان
بهادر امیرعضدی