برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
داد و آبادگری، بیداد و ویرانگری، سنگ ِ محک ِ سنجش عیار های شاهان در شاهنامه. بخش - ۲۱ - اردشیر ِ ساسان یا اردشیر بابکان
***
دادگری و آبادگری، دو همزاد و دو معیار برای ارزشگزاری وجه مثبت و بیدادگری و ویرانگری، دو همزاد و دو معیار برای نمایش وجه منفی شاهان در شاهنامه.
***
عیار ِ اردشیر ِ ساسان یا اردشیر بابکان*۱
***
دادگری:
که بنوشت*۲ بیدادی اردوان/ز داد وی آباد تر شد جهان-
ز دادش جهان یک سر آباد کرد/دل زیر دستان خود شاد کرد-
حکیم طوس در ستایش اردشیر:
اگر کشور آباد داری به داد/بمانی تو آباد وز داد شاد-
خنک آنک آباد دارد جهان/بود آشکارای او چون نهان-
آبادگری:
اردشیر بنیان شارسان*۳ شاپور گِرد و پل شوشتر را می نهد:
یکی شارسان نام شاپور گرد/بر آورد و پرداخت در روز ارد*۴-
یکی رود بد پهن در شوشتر/که ماهی نکردی بر ِ او گذر-
برانوش*۵ را گفت گر هندسی/پلی ساز آنجا چنان چون رسی-
اردشیر ساسان، سازنده گندی شاپور:
نگه کرد جایی که بد خارسان/ازو کرد خرم یکی شارسان -
کجا گندشاپور خواندی ورا/جزین نام، نامی نراندی ورا -
بیدادگری:
به بغداد بنشست بر تخت عاج/به سر بر نهاد آن دلفروز تاج -
بدانگه که شاه اردوان را بکشت/ز خون وی آورد گیتی به مشت -
چنو کشته شد دخترش را بخواست/بدان تا بگوید که گنجش کجاست -
نه چون اردشیر اردوان را بکشت/به نیرو شد و تختش آمد به مشت -
...............................................................................
پ ن:
*۱ اردشیر بابکان، پسر ساسان ِ ساسان یا ساسان چهارم، که سرشبان و داماد اردوان بود:
چو نه ماه بگذشت بر ماه چهر/یکی کودک آمد چو تابنده مهر -
همان اردشیرش پدر کرد نام/نیا شد به دیدار او شادکام -
مر اورا کنون مردم تیز ویر/همی خواندش بابکان اردشیر -
اردشیر بابکان، سرشبان و داماد اردوان:
اردوان، در پی درشتی که اردشیر به پسرش کرده بود، او را به میرآخوری اصطبل اسبان می گمارد:
بدان تا ز فرزند من بگذری/بلندی گزینی وکنداوری -
برو تازی اسبان ما را ببین/هم آن جایگه بر، سرایی گزین -
بران آخر اسب سالار باش/به هر کار با هر کسی یار باش -
اردشیر، به توصیه سباک*۶ دختر اردوان را به همسری گزید:
تو فرمان بر و دختر او بخواه/که با فر و برز است و با تاج و گاه -
ازو پند بشنید و گفتا رواست/هم اندر زمان دختر او بخواست -
چو سال اندر امد به هفتاد و شست/جهاندار بیدار بیمار گشت -
چو از دخت بابک بزاد اردشیر/که اشکانیان را بدی دار و گیر -
*۲ بنوشت، در نَوَردید، گذر کرد،
*۳ شارسان، شهرسان، شارستان، شهرستان
*۴ ارد، اردیبهشت،
*۵ برانوش، سپهدار قیدافه ی رومی، در جنگ با شاپور اردشیر اسیر شد و پل شوشتر را بدستور شاپور ساخت و آزادشد.
*۶ سباک، یا صباک، شاه جهرم، هفت پسر داشت، بعدها سردار اردشیر ساسان شد:
یکی نامور بود نامش سباک/ابا آلت و لشکر و رای پاک -
که در شهر جهرم بد او پادشا/ جهاندیده با داد و فرمانروا -
مر اورا خجسته پسر بود هفت/چو آگه شد از پیش بهمن برفت -
ز جهرم بیامد سوی اردشیر/ابا لشکر و کوس و با دار و گیر -
سباک، در نبرد اردشیر با اردوان، به یاری اردشیر شتافت و اردوان و بهمن اردوان را شکست دادند:
چو شد چادر چرخ، پیروزه رنگ/سپاه سباک اندر آمد به جنگ -
بهادر امیرعضدی