برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

داد و آبادگری، بیداد و ویرانگری، سنگ ِ محک ِ سنجش عیار های شاهان در شاهنامه. بخش - ۲۷ - پیروز ِ یزدگرد ِ بهرام گور

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

داد و آبادگری، بیداد و ویرانگری، سنگ ِ محک ِ سنجش عیار های  شاهان در شاهنامه.   بخش - ۲۷ - پیروز ِ یزدگرد ِ بهرام گور

***

دادگری و آبادگری، دو همزاد و دو معیار برای ارزشگزاری وجه مثبت و بیدادگری و ویرانگری، دو همزاد و دو معیار برای نمایش وجه منفی شاهان در شاهنامه.
***
عیار ِ پیروز ِ یزدگرد ِ بهرام گور*
***
آبادگری:
پیروز ِ یزدگرد ِ بهرام گور، شارستان های پیروز کام و بادان پیروز را ساخت:
چو پیروز ازان روز تنگی برست/بر آرام بر تخت شاهی نشست-
یکی شارستان کرد پیروز کام/بفرمود کو را نهادند نام-
جهاندار گوینده گفت این ری ست/که آرام شاهان فرخ پی ست-
دگر کرد بادان پیروزنام/خنیده بهرجایش آرام و کام-
که اکنونش خوانی همی اردبیل/که قیصر بدو دارد از داد میل-
چو این بومها یکسر آباد کرد/دل مردم پر خرد شاد کرد-
...............................................................................
پ ن:
* پیروز ِ یزدگرد ِ بهرام گور، پسر یزدگردِ بهرام(یزدگرد دوم) - نوه ی بهرام گور.
 
 یزدگرد بهرام گور شاهی را به هرمزد پسر کوچکتر می دهد:
سپردم به هرمز کلاه و نگین/همه لشکر و گنج ایران زمین-
چو پیروز را ویژه گفتی ز خشم/همی آب رشک اندر آمد به چشم-
سوی شاه هیتال شد ناگهان/ابا لشکر و گنج و چندی مهان-
چغانی شهی بد فغانیش نام/جهانجوی با لشکر و گنج و کام-
فغانیش را گفت کای نیکخواه/دو فرزند بودیم زیبای گاه-
پدر تاج شاهی به کهتر سپرد/چو بیدادگر بد سپرد و بمرد-
برآویخت با هرمز شهریار/فراوان ببودستشان کارزار-
سرانجام هرمز گرفتار شد/همه تاجها پیش او خوار شد- 

پیروز یزدگرد، پسر ِ بزرگتر، ناخرسند از گزینش پدر، به فغانیش شاه هیتالیان پناه می برد  فغانیش با سیصد هزار نفر هیتالی او را یاری می دهد و پیروز یزدگرد، برادرکوچکترش هرمز را شکست می دهد و جانشین او می شود و با رانده شدگان دربار پدر، بر مزار پدر گرد می آیند:
همه پاک در پارس گرد امدند/بر دخمه ی یزدگرد آمدند -
چو گستهم، کو پیل کـُـشتی بر اسب/دگر قارن گرد پور گشسب -
چو میلاد و چون پارس ِ مرزبان/چو پیروز اسب افکن از گرزبان -
کجا خوارشان داشتی یزدگرد/همه آمدند اندران شهر گرد - 

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد