برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

داد و آبادگری، بیداد و ویرانگری، سنگ ِ محک ِ سنجش عیار های شاهان در شاهنامه. بخش - ۳۱ - هرمزد نوشیروان یا هرمزد کسرا

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

داد و آبادگری، بیداد و ویرانگری، سنگ ِ محک ِ سنجش عیار های  شاهان در شاهنامه.   بخش - ۳۱ - هرمزد نوشیروان یا هرمزد کسرا

***

دادگری و آبادگری، دو همزاد و دو معیار برای ارزشگزاری وجه مثبت و بیدادگری و ویرانگری، دو همزاد و دو معیار برای نمایش وجه منفی شاهان در شاهنامه.
***
عیار ِ هرمزد نوشیروان یا هرمزد کسرا *۱
***

دادگری:
 نیاکان ما تاجداران دهر/که از دادشان آفرین بود بهر-
نجستند جز داد و بایستگی/بزرگی و گردی و شایستگی-
 بهرکشوری دست و فرمان مراست/توانایی و داد و پیمان مراست-
 که سرمایه شاه بخشایش ست/زمانه ز بخشش به آسایش ست-
به درویش بر مهربانی کنیم/به پرمایه بر پاسبانی کنیم-

میان بزرگان درخشش مراست/چوبخشایش داد و بخشش مراست-


بیدادگری:

چنین بود تا شد بزرگیش راست/هرآن چیز درپادشاهی که خواست- 

برآشفت و خوی بد آورد پیش/به یک سو شد از راه آیین و کیش-

  هرآنکس که نزد پدرش ارجمند/بدی شاد و ایمن زبیم گزند-

یکایک تبه کردشان بیگناه/بدین گونه بد رای و آیین شاه- 


بیدادگری:
هرمزد نوشیروان، موبدان نوشیروان، (ایزد گشسب، ماه آذر و برزمهر) را با نابکاری و توطئه، یک به یک به بند کشیده و می کشد:
سه مرد از دبیران نوشین روان/یکی پیر و دانا و دیگر جوان-
چو ایزد گشسب و دگر برزمهر/دبیر خردمند با فر و چهر-
سه دیگر که ماه آذرش بود نام/خردمند و روشن دل و شادکام-
بر تخت نوشین روان این سه پیر/چو دستور بودند و همچون وزیر-
همی خواست هرمز کزین هر سه مرد/یکایک بر آرد بناگاه گرد-
به ایزد گشسب آن زمان دست آخت/به بیهوده بر بند و زندانش ساخت-
ز ایزد گشسب آنگهی شد درشت/به زندان فرستاد و او را بکشت - 
   
هرمزد نوشیروان، موبد موبدان، زردشت را زهر کُش می کند:
همی راند اندیشه بر خوب و زشت/سوی چاره ی کشتن زردهشت -
بفرمود تا زهر خوالیگرش/نهانی برد پیش در یک خورش - 
بخورد او ز خوان، زار و پیچان برفت/همی راند تا خانه ی خویش تفت -
بمرد آنزمان موبد موبدان/برو زار و گریان شده بخردان -  

بهرام آذرمهان، از دیگر موبدان که به ترفند هرمزد نوشیروان کشته می شود:
میان تنگ، خون ریختن را ببست/به بهرام آذر مهان آخت دست -  

  سیمای برزین موبد نیز با توطئه ی هرمزد نوشیروان، به زندان دزدان فرستاده شده و کشته می شود:  
سیم شب چو بر زد سر از کوه ماه/ز سیمای برزین بپردخت شاه -
به زندان دزدان مر اورا بکشت/ندارد جز از رنج و نفرین بمشت -   

سرانجام شوم هرمزد نوشیروان، کشته شدن بدست بندوی و گستهم:
 بپیچید یال و بر و روی را/نگه کرد گستهم و بندوی را – 
ز در چون رسیدند نزدیک تخت/زهی از کمان باز کردند سخت –
فکندند ناگاه بر گردنش/بیاویختند آن گرامی تنش –
شد آن تاج و آن تخت شاهنشهان/تو گفتی که هرمز نبد در جهان -  –
 که هرگز مبادا چنین تاجور/کجا دست یازد به خون پسر -
 ...............................................................................
پ ن:
  هرمزد نوشیروان یا هرمزد کسرا، پدر خسرو پرویز:
پسر بد مر اورا گرامی یکی/که از ماه پیدا نبد اندکی -
مر او را پدر کرده پرویز نام/گهش خواندی خسرو شادکام - 

پسر ِ انوشیروان(کسری):
 سوی پاک هرمزد فرزند ما/پذیرفته از دل همی پند ما - 

هرمزد نوشیروان، قاتل ِ ایزد گشسب، برزمهر، ماه آذر، بهرام آذرمهان و سیمای برزین.  

 بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد