برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

رجز خوانی در شاهنامه - ۱۲ - رجز خوانی خاقان و خُرد شمردن ِ رستم پیش هومان و پیران ویسه

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
رجز خوانی در شاهنامه - ۱۲ - رجز خوانی خاقان و خُرد شمردن ِ رستم پیش هومان و پیران ویسه

***

رجز خوانی، از فراز های شور انگیز و گرمی بخش آوردگاه نبرد های تن به تن یلان در شاهنامه.

***
هومان ویسه، پیران ویسه، پس از کشتن شدن چنکش به دست رستم دستان، سراسیمه و نگران و درمانده، از حضور رستم در آوردگاه، از خاقان یاری می خواهند.
***
 هومان به پیران ویسه:
بشد تیز هومان هم اندر زمان/شده گونه از روی و آمد دمان-
به پیران چنین گفت کای نیک بخت/بد افتاد ما را ازین کار سخت-
که این شیردل رستم زابلیست/برین لشکر اکنون بباید گریست-
که هرگز نتابند با او بجنگ/به خشکی پلنگ و بدریا نهنگ-

پیران ویسه به خاقان:
 بدو گفت پیران که ای رزمساز/بترسم که روز بد آید فراز-
گر ایدونک این تیغ زن رستمست/بدین دشت ما را گه ماتمست-
بر آتش بسوزد بر و بوم ما/ندانم چه کرد اختر شوم ما-
بشد پیش خاقان پر از آب چشم/جگر خسته و دل پر از درد و خشم-

رجز خوانی خاقان و دل و جرات دادن به پیران ویسه و هومان که تن رستم از آهن و روی و خورشتش سنگ و آهن هم اگر باشد، تیر و ژوپین من از او گذر خواهد کرد:
بدو گفت خاقان برو پیش اوی/چنانچون بباید سخن نرم گوی-
اگر آشتی خواهد و دستگاه/چه باید برین دشت رنج سپاه-
بسی هدیه بپذیر و پس باز گرد/سزد گر نجوییم چندین نبرد-
وگر زیر چرم پلنگ اندرست/همانا که رایش بجنگ اندرست-
همه یکسره نیز جنگ آوریم/برو دشت پیکار تنگ آوریم-
همه پشت را سوی یزدان کنیم/به نیروی او رزم شیران کنیم-
هم او را تن از آهن و روی نیست/جز از خون وز گوشت وز موی نیست- 

نه اندر هوا باشد او را نبرد/دلت را چه سوزی به تیمار و درد- 
چنان دان که گر سنگ و آهن خورد/همان تیر و ژوپین برو بگذرد-

.......................................

پ ن:

* چنکش، از گردان تورانی در جنگ هماون: 

ازان دشت چنکش برانگیخت اسب/همی رفت برسان آذر گشسب - 

چنکش،

 سواری سرافراز و خسروپرست/بیامد ببر زد برین کار دست - 

که چنگش بدش نام و جوینده بود/دلیر و به هر کار پوینده بود -

چنکش، کشته به دست رستم در جنگ هماون: 

همانگاه رستم رسید اندروی/همه دشت زیشان پر از گفت و گوی -

 دم اسپ ناپاک چنگش گرفت/دو لشکر بدو مانده اندر شگفت - 

زمانی همی داشت تا شد غمی/ز بالا بزد خویشتن بر زمی - 

بیفتاد زو ترگ و زنهار خواست/تهمتن ورا کرد با خاک راست - 

همانگاه کردش سر از تن جدا/همه کام و اندیشه شد بی‌نوا - 

(بهادر امیرعضدی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد