برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

رجز خوانی در شاهنامه - ۱۷ - رجز خوانی رستم و اشکبوس کشانی*۱

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

 رجز خوانی در شاهنامه - ۱۷ - رجز خوانی رستم و اشکبوس کشانی*۱

***

رجز خوانی، از فراز های شور انگیز و گرمی بخش آوردگاه نبرد های تن به تن یلان در شاهنامه.
***
رجز خوانی رستم و اشکبوس

***

رستم فرماندهی سپاه را به طوس می سپارد و رو سوی اشکبوس میگذارد:
 تو قلب سپه را بآیین بدار/من اکنون پیاده کنم کارزار-
کمان بزه را به بازو فگند/به بند کمر بر بزد تیر چند-

رستم:
خروشید کای مرد رزم آزمای/هم آوردت آمد مشو باز جای-

کشانی بخندید و خیره بماند/عنان را گران کرد و او را بخواند-

اشکبوس:
بدو گفت خندان که نام تو چیست/تن بی سرت را که خواهد گریست-

رستم:
تهمتن چنین داد پاسخ که نام/چه پرسی کزین پس نبینی تو کام-
مرا مادرم نام، مرگ تو کرد/زمانه مرا پتک ترگ تو کرد-

اشکبوس:
کشانی بدو گفت بی بارگی/به کشتن دهی سر به یکبارگی-

رستم:
تهمتن چنین داد پاسخ بدوی/که ای بیهده مرد پرخاشجوی-
پیاده ندیدی که جنگ آورد/سر ِ سرکشان زیر سنگ اورد-
بشهر تو شیر و نهنگ و پلنگ/سوار اندر آیند هر سه بجنگ-
هم اکنون ترا ای نبرده سوار/پیاده بیاموزمت کارزار-
پیاده مرا زان فرستاد طوس/که تا اسپ بستانم از اشکبوس-
کشانی پیاده شود همچو من/ز دو روی خندان شوند انجمن-
پیاده به از چون تو پانصد سوار/بدین روز و این گردش کارزار-

اشکبوس:
کشانی بدو گفت با تو سلیح/نبینم همی جز فسوس و مزیح-
بدو گفت رستم که تیر و کمان/ببین تا هم اکنون سر آری زمان-

چو نازش به اسپ گرانمایه دید/کمان را بزه کرد و اندر کشید-
یکی تیر زد بر بر ِ اسپ اوی/که اسپ اندر آمد ز بالا بروی-

رستم:
بخندید رستم بآواز گفت/که بنشین به پیش گرانمایه جفت-
سزد گر بداری سرش درکنار/زمانی بر آسایی از کارزار-
.................................
پ ن:
*۱ اشکبوس کشانی، گرد تورانی ، از سرداران سپاه افراسیاب.
 اشکبوس کشانی، کشته بدست رستم در جنگ هماون:
کمان را بمالید رستم بچنگ/به شست اندر آورد تیر خدنگ -
برو راست خم کرد و چپ کرد راست/خروش از خم چرخ چاچی بخاست -
چو سوفار*۲ش آمد به پهنای گوش/ز شاخ گوزنان برآمد خروش -
چو بوسید پیکان سرانگشت اوی/گذر کرد بر مهرهٔ پشت اوی -
بزد بر بر و سینهٔ اشکبوس/سپهر آن زمان دست او داد بوس -
قضا گفت گیر و قدر گفت ده/فلک گفت احسنت و مه گفت زه -
برزم اندرون کشته شد اشکبوس/وزو شادمان شد دل گیو و طوس - 

*۲ سوفار، بن چوبۀ تیر که در چلۀ کمان گذاشته می‌شود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد