برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

خسرو پرویز و گماردن مردی "بد گوهر و نابکار" به فرمانداری ری.

و.ک(216)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

خسرو پرویز و گماردن مردی "بد گوهر و نابکار"، به مقام ِ  فرمانداری  ری، برای پیشگیری از تخریب شهر.

***

گردیه، همسر خسرو پرویز، به تدبیر ِ  برادرش گردوی، شوهرش (گستهم) را می کشد و همسر خسرو پرویز می شود. 

گردیه  از برادر دیگرش بهرام چوبینه به خاطر زیاده خواهی و دور خیزش برای جایگاه پادشاهی خسرو پرویز، سخت آزرده خاطر ست.


 در محفل میگساری، جامی با رخ بهرام چوبینه، به کف گردیه می نهند:

بدان مجلس اندر یکی جام بود / نوشته برو نام بهرام بود -


گردیه، به خشم، از گستاخی و زیاده خواهی بهرام، جام را بر زمین میکوبد و دستور ویرانی ری، محل فرمانروایی بهرام چوبینه را میدهد:

هـمه مـردم از شـهر بـیرون کنید / هـمه ری به پی، دشت و هامون کنید -


تصمیم گردیه از دید خسرو پرویز  ویرانگرانه و نابخردانه انگاشته میشود:

نگه کن کـه شـهری بزرگـست ری / نـشاید که کوبند پیلان به پی - 


 خسرو پرویز برای جلو گیری از ویرانی ری و دلجویی از گردیه ی نو عروس، چنین راه می نمایاند: 

 به دستور گفت آنزمان شهریار / «که بد گـوهری باید و نابکار» -

که یک چـند باشـد به ری مـرزبان / «یکی مرد بی دانش و بد زبان» -

چـنین گفت خسرو که، «بسیار گـوی» / نـژند اخـتری بایدم سرخ موی -

تنش سرخ و بینی کژ و روی زشت / «همان دوزخی روی، دور از بهشت» -

 «یکی مرد بد نام و رخساره زرد» / «بد اندیش و کوتاه و دل پر ز درد» - 

«همان بد دل و سفله و بی فروغ» / «سرش پر زکین و زبان پر دروغ» -

«دو چـشـمش کـژ» و سـبز و دنـدان بـزرگ / بـرآن انـدرون کــژ رود هـمچو گرگ -

همی جست هـرکـس بـه گــرد جـهـان / ز شـهـر کـسان، از کـهان و مـهان -

بـفرمـود تـا نـزد او آورند / وزانگـونه ، بازی به کوی آورند -

ببردند زین گـونه مردی برش / بـخـندیـد زو کشور و لشکرش -

بدو گفت خسرو، ز کردار بد / چه داری بیاد ای بد ِ بی خـرد - 

«چـنین گـفت با شاه کـز کـار بد / نـیاسایم و نیـست با مـن خرد» -

«سخن هرچ گویی دگـرگـون کنم / تن و جان مردم، پر از خون کـنم» -

«سر ِ مایـه من دروغـست و بس / سوی راستی نـیستم دست رس» -

به دیـوان نوشتـند منـشور ری / «ز زشتی، بزرگی شد آن شوم پی» -


مرد زشت روی ِ زشت خوی، بدون ویران کردن ِ آباد بوم ِ  ری، با ترفند ِ  کندن ناودانها و کشتن گربه های شهر و رها کردن موشها، کمر به تاراندن اهالی، از شهر و دیارشان می بندد:

«چـو آمد به ری مرد نا تـندرست / دل و دیده از شـرم یزدان  بشـست» -

 بـفـرمود تا ناودانـهـای بام / بکـندنـد و او شـد بران شادکام -

 وزان پس هـمه گـربکـان را بکـشت / دل کدخدایان ازو شد درشت -

همی جست جایی که بد یک درم / خداوند او را فکندی به غم -

همه خانه از موش بگذاشتند / دل از بوم آباد بگذاشتند -

چو باران بدی ناودانی نبود / به شـهر انـدرون پاسـبانی نـبود -

شـد آن شهر ِ آباد یکـسر خراب / به سـر بر هـمی تافـتی آفتاب -

«همه شهر یکسر پر از داغ و درد» / کس اندر جهان یاد ایشان نکرد -

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد