برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

جایگاه «بنام زیستن» در شاهنامه

و.ک(212)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

جایگاه بنام زیستن در شاهنامه

***

فردوسی، بر هفت واژه ی خرد، راستی، آشتی، داد، زندگی، آفرینش، و بنام زیستن، متمرکز ست و سرتاسر شاهنامه سرشار از به رخ کشیدن این مفاهیم ست. حکیم فردوسی، با جلا بخشیدن به همین مفاهیم، سلاحی بر ضد نقطه ی مقابل همین واژه ها، (جهل، دروغ، جنگ، بیداد، مرگ، تباهی و بدنامی) می سازد. حکیم طوس برای به کرسی نشاندن این هفت واژه، از سیاهی لشکر ِ سپاه ِ شراب، جام، پهلوانی، گردی، سالاری، درفش، شاهی، نیرومندی و میهن دوستی، بهره می برد.

***

 «بنام زیستن» در شاهنامه

مرا مرگ، بهتر ازان زندگی/ که سالار باشم، کنم بندگی

بنام ار بریزی مرا گفت خون / به از زندگانی به ننگ اندرون

 هرانکس که در بیم و اندوه زیست / بران زندگی زار باید گریست 

نیرزد همی زندگانیش مرگ / درختی که زهر آورد بار و برگ 

بباید به کوری و نا کام زیست / برین زندگانی بباید گریست 

چنین زندگانی، نیارد بها / که باشد، سر اندر دَم اژدها

مرا زندگانی، نه اندر خورست / گر از دیگرانم، هنر کمترست 

چو پیش آید این روزگار درشت / مرا روی بینند، بهتر که پشت

چنین گفت موبد، که مردن بنام / به از زنده، دشمن بدو شادکام


جهان یادگارست و ما رفتنی / به گیتی نماند بجز مردمی       

به نام نکو گر بمیرم رواست / مرا نام باید که تن مرگ راست


غم آن جهان، از پی این جهان / نباید که داری به دل، در نهان

اگر مرگ باشد مرا بی گمان / به آوردگه، به که آید زمان

نترس از خدا و میازار کس / ره رستگاری، همین است و بس

به رنج اندر آری تنت را، رواست / که خود رنج بردن، به دانش، سزاست

کسی کو جهان را، به نام بلند / گذارد، به رفتن، نباشد نژند


که کس در جهان، جاودانه نماند / به گیتی، بما جز فسانه، نماند       

هم آن نام، باید که ماند، بلند / چو مرگ افکند سوی ما، بر کمند


بپرهیز، تا بد نگرددت نام / که بد نام، گیتی نبیند به کام

بد و نیک، ماند، ز ما یادگار / تو تخم بدی، تا توانی، مکار

نباشد جهان بر کسی پایدار / همه نام نیکو، بود یادگار

که این مرگ هر کس نخواهد چشید / شکیبایی و نام باید گزید

به رزم اندرون، کشته بهتر بود / که در خانه ات، بنده، مهتر بود

جهانجوی، اگر کشته گردد به نام / به از زنده، دشمن بدو شادکام

  به گیتی ممانید، جز نام نیک / هرآنکس که خواهد سرانجام نیک


رستم

مرا گر برزم اندر آید زمان / نمیرم ببزم اندرون بی گمان       

همی نام باید که ماند دراز / نمانی همی کار چندین مساز


من آن برگزیدم که چشم خرد / بدو بنگرد نام یاد آورد

به گیتی دران کوش چون بگذری / سرانجام نیکی بر خود بری


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد