برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
بازرگانی، ترفندی برای نفوذ به سرحدات دشمن - (۲)
***
رد و رگه ی بستر و کانال ِ اقتصاد و بازرگانی، در قامت ِ روزنه ی نفوذ دشمنان و بیگانگان در شاهنامه.
***
اردشیر* به شکل و شمایل بازرگان به کرمان رفته و بر هفتواد** چیره می شود:
بسی گوهر از گنج بگزید نیز/دیبا و دینار و هرگونه چیز-
چو از بردنی جامه ها کرد راست/ز سالار آخُر خری ده بخواست-
چو خربندگان جامه های گلیم/ بپوشید و بارش همه زر و سیم-
همی شد خلیده دل و راهجوی/ ز لشگر سوی دژ نهادند روی-
همی رفت همراه آن کاروان/ به رسم یکی مرد بازارگان-
نگه کرد یک تن به آواز گفت/ که صندوق را چیست اندر نهفت-
چنین داد پاسخ بدو شهریار/ که هرگونه یی چیز دارم به بار-
ز پیرایه و جامه و سیم و زر/ ز دینار و دیبا و در و گهر-
به بازارگانی، خراسانیم/ به رنج اندرون بی تن آسانیم-
......................................................................
پ ن:
* اردشیر ِ ساسان(اردشیربابکان) اردشیر دوم،
چو نه ماه بگذشت بر ماه چهر/یکی کودک آمد چو تابنده مهر -
همان اردشیرش پدر کرد نام/نیا شد به دیدار او شادکام -
مر او را کنون مردم تیز ویر/همی خواندش بابکان اردشیر -
پسر ساسان چهارم، ساسان ِ ساسان، که سرشبان اردوان بود:
ابا نامداران بیامد جوان/به جایی که فرموده بود اردوان -
به می خوردن و خوان و نخجیر گاه/به پیش خودش داشتی سال و ماه -
همی داشتش همچو فرزند خویش/جدایی ندادش ز پیوند خویش -
دختر زاده بابک، سرشبان و داماد اردوان:
چو از دخت بابک بزاد اردشیر/که اشکانیان را بدی دار و گیر -
اردوان، در پی درشتی که اردشیر به پسرش کرد، او را به میرآخوری اسطبل اسبان گمارد:
بدان تا ز فرزند من بگذری/بلندی گزینی و کنداوری -
برو تازی اسبان ما را ببین/هم آن جایگه بر، سرایی گزین -بهادر امیرعضدی