برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی.
***
مفاهیم متعدد، متفاوت و گاه متضاد یک واژه در شاهنامه - (8) - واژه ی درخت
***
واژه ی درخت در شاهنامه:
***
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
زنان سنت شکن در شاهنامه - 8 - سنت شکنی سودابه.
***
زنانی آزاده، اراده گرا، پراگماتیست، جسور و بی پروا، سنت شکنان عرصه ی آداب و رسم های معمول و متعارف و در هم کوبنده ی سنت در شاهنامه اند.
***
کیکاووس در پیامی به شاه هماوران:
کنون با تو پیوند جویم همی/رخ آشتی را بشویم همی-
پس پردهٔ تو یکی دخترست/شنیدم که گاه مرا درخورست-
که پاکیزه تخم ست و پاکیزه تن/ستوده به هر شهر و هر انجمن-
چو داماد یابی چو پور قباد/چنان دان که خورشید داد تو داد-
شاه هاماوران به سودابه:
همی خواهد از من که بی کام من/ببرد دل و خواب و آرام من-
چه گویی تو اکنون هوای تو چیست/بدین کار بیدار رای تو چیست-
بدو گفت سودابه زین چاره نیست/ازو بهتر امروز غمخواره نیست-
کسی کاو بود شهریار جهان/بروبوم خواهد همی از مهان-
ز پیوند با او چرایی دژم/کسی نشمرد شادمانی به غم-
بدانست سالار هاماوران/که سودابه را آن نیامد گران-
فرستاده شاه را پیش خواند/وزان نامدارانش برتر نشاند-
ببستند بندی بر آیین خویش/بران سان که بود آن زمان دین خویش-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
زنان سنت شکن در شاهنامه - 7 - سنت شکنی مادر سیاوش.
***
زنانی آزاده، اراده گرا، پراگماتیست، جسور و بی پروا، سنت شکنان عرصه ی آداب و رسم های معمول و متعارف و در هم کوبنده ی سنت در شاهنامه اند.
***
بدو گفت خسرو نژاد تو چیست/که چهرت همانند چهر پریست-
ورا گفت از مام خاتونیم/ز سوی پدر بر فریدونیم-
نیایم سپهدار گرسیوزست/بران مرز خرگاه او مرکزست-
بدو گفت کاین روی و موی و نژاد/همی خواستی داد هر سه به باد-
به مشکوی زرین کنم شایدت/سر ماه رویان کنم بایدت-
چنین داد پاسخ که دیدم ترا/ز گردنکشان برگزیدم ترا-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
زنان سنت شکن در شاهنامه - 6 - سنت شکنی رودابه.
***
زنانی آزاده، اراده گرا، پراگماتیست، جسور و بی پروا، سنت شکنان عرصه ی آداب و رسم های معمول و متعارف و در هم کوبنده ی سنت در شاهنامه اند.
***
سیندخت از مهراب کابلی احوال زال را می پرسد:
چه مردست این پیر سر پور سام/همی تخت یاد آیدش گر کنام-
خوی مردمی هیچ دارد همی/پی نامداران سپارد همی-
مهراب چنین پاسخ می گوید:
به گیتی در از پهلوانان گرد/پی زال زر کس نیارد سپرد-
چو دست و عنانش بر ایوان نگار/نبینی نه بر زین چنو یک سوار-
دل شیر نر دارد و زور پیل/دو دستش به کردار دریای نیل-
چو برگاه باشد درافشان بود/چو در جنگ باشد سرافشان بود-
رخش پژمرانندهٔ ارغوان/جوان سال و بیدار و بختش جوان-
به کین اندرون چون نهنگ بلاست/به زین اندرون تیز چنگ اژدهاست-
نشانندهٔ خاک در کین بخون/فشانندهٔ خنجر آبگون-
از آهو همان کش سپیدست موی/بگوید سخن مردم عیب جوی-
سپیدی مویش بزیبد همی/تو گویی که دلها فریبد همی-
با شنیدن وصف زال، آرام و قرار از رودابه بر روی بر می تابد:
چو بشنید رودابه آن گفت گوی/برافروخت و گلنارگون کرد روی-
دلش گشت پرآتش از مهر زال/ازو دور شد خورد و آرام و هال-
چو بگرفت جای خرد آرزوی/دگر شد به رای و به آیین و خوی-
رودابه، ندیده، دل به زال سپرده ست و او را به همسری بر می گزیند:
ورا پنج ترک پرستنده بود/پرستنده و مهربان بنده بود-
بدان بندگان خردمند گفت/که بگشاد خواهم نهان از نهفت-
شما یک به یک رازدار منید/پرستنده و غمگسار منید-
بدانید هر پنج و آگه بوید/همه ساله با بخت همره بوید-
که من عاشقم همچو بحر دمان/ازو بر شده موج تا آسمان-
پر از پور سامست روشن دلم/به خواب اندر اندیشه زو نگسلم-
همیشه دلم در غم مهر اوست/شب و روزم اندیشهٔ چهر اوست-
کنون این سخن را چه درمان کنید/چگویید و با من چه پیمان کنید-
یکی چاره باید کنون ساختن/دل و جانم از رنج پرداختن-
نه قیصر بخواهم نه فغفور چین/نه از تاجداران ایران زمین-
به بالای من پور سامست زال/ابا بازوی شیر و با برز و یال-
گرش پیرخوانی همی گر جوان/مرا او بجای تنست و روان-
مرا مهر او دل ندیده گزید/همان دوستی از شنیده گزید-
برو مهربانم به بر روی و موی/به سوی هنر گشتمش مهرجوی-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
تغییرات چهره و حرکات شخصیت ها، در واکنش به رویداد ها، در شاهنامه - 21
***
نبوغ ِ فردوسی در به نمایش در آوردن و توصیف ِ حالت چهره، (میمیک ِ چهره) و حالت ِ حرکات، (ژِست و فیگور) شخصیت ها در واکنش به رویدادهای متفاوت.
***
حکیم خردمند طوس، به زیبایی و با نبوغی خاص، جلوه ی شگفت زدگی را در رخسار شخصیت های شاهنامه اش با لب به دندان گزیدن، به رخ ما می کشد.
***
تهمینه به رستم:
چو این داستانها شنیدم ز تو/بسی لب به دندان گزیدم ز تو-
پرستنده ی زال به ندیمه ی رودابه، در وصف زال زر:
ندیدیم زیبنده تر زین سوار/به تیر و کمان بر چنین کامگار-
پری روی دندان به لب برنهاد/مکن گفت ازین گونه از شاه یاد-
شه نیمروزست فرزند سام/که دستانش خوانند شاهان به نام-
سهراب در مصاف با گردآفرید:
چو سهراب شیراوژن او را بدید/بخندید و لب را به دندان گزید-
چنین گفت کامد دگر باره گور/به دام خداوند شمشیر و زور-
کیکاووس به گیو و طوس پس دیدن کنیزک تورانی(مادر سیاوش):
چو کاووس روی کنیزک بدید/بخندید و لب را به دندان گزید-
بهر دو سپهبد چنین گفت شاه/که کوتاه شد بر شما رنج راه-
گوزنست اگر آهوی دلبرست/شکاری چنین از در مهترست-
سیاوش در شگفتی و غم یاد کردن از ایران نزد پیران ویسه:
ز ایران دلش یاد کرد و بسوخت/به کردار آتش رخش برفروخت-
ز پیران بپیچید و پوشید روی/سپهبد بدید آن غم و درد اوی-
بدانست کاو را چه آمد بیاد/غمی گشت و دندان به لب بر نهاد-
کیکاووس در شگفت از روی برگاشتن رستم:
که رستم همی ز آشتی سربگاشت/ز درد سیاوش بدل کینه داشت-
همی لب بدندان بخوایید شاه/همی کرد خیره بدیشان نگاه-
اسفندیار در شگفت از دیدن خواهرانش در بند ارجاسب تورانی:
ز کار جهان ماند اندر شگفت/دژم گشت و لب را به دندان گرفت-
بهرام گور در دیدن بازرگان:
چو بازارگان روی بهرام دید/شهنشاه لب را به دندان گزید-
کسرا انوشیروان در دیدن بوذرجمهر:
چوبیدارشد شاه و او را بدید/کزان سان همی لب بدندان گزید-
موبد در دیدن هرمز:
چوموبد ز شاه این سخنها شنید/بپژمرد و لب را بدندان گزید-
بهادر امیرعضدی