برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
پاسداشت اسکندر همسرانش، دختر دارا(روشنک) و دختر کید هندی را.
***
اسکندر در وصیت نامه ای به مادرش:
مرا مرده در خاک مصر آگنید/ز گفتار من هیچ مپراگنید-
به سالی ز دینار من صدهزار/ببخشید بر مردم خیش کار-
گر آید یکی روشنک را پسر/بود بی گمان زنده نام پدر-
نباید که باشد جزو شاه روم/که او تازه گرداند آن مرز و بوم-
وگر دختر آید به هنگام بوس/به پیوند با تخمهٔ فیلقوس-
تو فرزند خوانش نه داماد من/بدو تازه کن در جهان یاد من-
دگر دختر کید را بی گزند/فرستید نزد پدر ارجمند-
ابا یاره و برده و نیک خواه/عماری بسیچید بااو به راه-
همان افسر و گوهر و سیم و زر/که آورده بود او ز پیش پدر-
به رفتن چنو گشت همداستان/فرستید با او به هندوستان-
من ایدر همه کار کردم به برگ/به بیچارگی دل نهادم به مرگ-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
اسکندر نیز نوروز و جشن سده را حرمت می گزارد و پاس میدارد.
***
دارای داراب، پدر روشنک به اسکندر:
اسکندر مقدونی، اندرز دارا را به گوش جان می نیوشد و خواسته ی دارا را گردن میگیرد. اسکندر، خرد و راستی را گواه می گیرد که حرمت گزار ی و پاسدار ی نوروز و جشن سده را به جای آورد:
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
روایت های دوازده گانه فردوسی از شباهت های رستم با زرتشت - بخش (12)
***
رستم، پهلوان حماسی ایرانشهر، زرتشت پهلوان آیینی ایران شهر.
***
نبوغ فردوسی حکیم خردمند طوس در همسان سازی های روند بالیدن و به عرصه رسیدن رستم و زرتشت - بخش (12)
***
شباهت های شگفت خون و خنده، در رستم نوزاد و زرتشت نوزاد.
شگفتی رستم نوزاد(خون در کف).
معروفست، زمانی که رستم زاده شد قطره ای خون در مشت نهان داشته ست:
چنین گفت رستم به دستان سام / که من نیستم مرد آرام و جام -
چنین یال و این چنگهای دراز / نه والا بود پروریدن به ناز -
« یکی ابر دارم به چنگ اندرون / که همرنگ آبست و بارانش خون » -
شگفتی زرتشت نوزاد(خنده بر لب):
در متون آورده شده است که زردشت در هنگام تولد خندید.
آموزگار - تفضلی ۱۳۸۰، ص ۷۳
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
روایت های دوازده گانه فردوسی از شباهت های رستم با زرتشت - بخش (11)
***
رستم، پهلوان حماسی ایرانشهر، زرتشت پهلوان آیینی ایران شهر.
***
نبوغ فردوسی حکیم خردمند طوس در همسان سازی های روند بالیدن و به عرصه رسیدن رستم و زرتشت - بخش (11)
***
شباهت کشته شدن رستم در پیری به دست برادر ناتنی اش(شغاد) و زرتشت در پیری به دست نا برادری خودش(؟):
کشته شدن رستم به دست برادرنا تنی اش(شغاد).
شغاد فرزند زال و کنیزش:
که در پرده بد زال را برده ای/نوازندهٔ رود و گوینده ای-
کنیزک پسر زاد روزی یکی/که ازماه پیدا نبود اندکی-
بجز کام و آرام و خوبی مباد/ورا نام کرد آن سپهبد شغاد-
شغاد در پی گرفتن باژ و ساو رستم از شاه کابل(پدر زن شغاد)، کین نا برادریش(رستم) را به دل می گیرد:
چو هنگام باژ آمد آن بستدند/همه کابلستان بهم بر زدند-
دژم شد ز کار برادر شغاد/نکرد آن سخن پیش کس نیز یاد-
ببرد از میان لشکری چاه کن/کجا نام بردند زان انجمن-
به خاشاک کرده سر چاه کور/که مردم ندیدی نه چشم ستور-
بزد گام رخش تگاور به راه/چنین تا بیامد میان دو چاه-
دو پایش فروشد به یک چاهسار/نبد جای آویزش و کارزار-
بن چاه پر حربه و تیغ تیز/نبد جای مردی و راه گریز-
بدرید پهلوی رخش سترگ/بر و پای آن پهلوان بزرگ-
رستم کین خود از نابردری خود(شغاد) را می ستاند و جان می دهد:
مرا زور دادی که از مرگ، پیش/ازین بی وفا خواستم کین خویش-
بگفت این و جانش برآمد ز تن/برو زار و گریان شدند انجمن-
کشته شدن زرتشت به دست برادر ناتنی اش(؟).
بنابر روایاتی مانند دینکرد ، فصل ۵ بند ۱ زردشت در ۷۷ سالگی به دست نا برادریش کشته شده است آموزگار - تفضلی ۱۳۸۰، ص ۲۷ (۱۰۲۸۰)
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
روایت های دوازده گانه فردوسی از شباهت های رستم با زرتشت - بخش (10)
***
رستم، پهلوان حماسی ایرانشهر، زرتشت پهلوان آیینی ایران شهر.
***
نبوغ فردوسی حکیم خردمند طوس در همسان سازی های روند بالیدن و به عرصه رسیدن رستم و زرتشت - بخش (10)
***
شباهت خوان چهارم رستم با خوان چهارم زرتشت.
خوان چهارم رستم:
ابا می یکی نیز طنبور یافت/بیابان چنان خانهٔ سور یافت-
تهمتن مر آن را به بر در گرفت/بزد رود و گفتارها برگرفت-
به گوش زن جادو آمد سرود/همان نالهٔ رستم و زخم رود-
بیاراست رخ را بسان بهار/وگر چند زیبا نبودش نگار-
بر رستم آمد پر از رنگ و بوی/بپرسید و بنشست نزدیک اوی-
تهمتن به یزدان نیایش گرفت/ابر آفرینها فزایش گرفت-
چو آواز داد از خداوند مهر/دگرگونه تر گشت جادو به چهر-
بینداخت از باد خم کمند/سر جادو آورد ناگه ببند-
یکی گنده پیری شد اندر کمند/پر آژنگ و نیرنگ و بند و گزند-
میانش به خنجر به دو نیم کرد/دل جادوان زو پر از بیم کرد-
"خوان چهارم" زرتشت:
زردشت با زیبا رخساری اهریمنی، مبارزه میکند.
زردشت هر جا نیاز باشد آهونور میخواند تا دیوان را پراکنده سازد دینکرد ، فصل ٤ بند ٣٦-٤٠) (آموزگار - تفضلی ۱۳۸۰، ص (۹۱-۹۲).
دینکرد ۷، فصل ٤، بند ٥٥-٦٢ اهریمن ماده دیوی که هرمزد پیش از آن به زردشت هشدارش را داده بود ظاهر می کند. زردشت از زن میخواهد برگردد و با این کار پشت او که پر از خرفستران و جانوران موذی است بر زردشت هویدا میشود و با سرودن دعای اهونور از سوی زردشت آن زن ناپدید میگردد همان، ص (٩٤-٩٥).
بهادر امیرعضدی