برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
چالش شماره (18):
4892 - چو بشنید خسرو ز رستم سخن
بفرمود تا گنجهای کهن- مسکو
*
۸۴۵ – چو بشنید خسرو ز رستم سَخُن
بفرمود کان گنجهای کَهُن – خالقی
*
۸۵۳ – چو بشنید خسرو ز رستم سخن،
بفرمود تا گنجهایِ کهن، – کزازی
*
پرسش:
تا گنجها
یا
کان گنجها
*
پاسخ:
۸۴۵ – چو بشنید خسرو ز رستم سَخُن
بفرمود کان گنجهای کَهُن – خالقی
✅: کیخسرو فرمان داد "که آن" گنجهای مانده از پیش را.
و از سویی، با واژه آرایی بیت، با "کان" و "کهن"، شنیدنی تر و دلنشین تر می نماید.
متن شماره 1802، از وبلاگ داستانِ داد : DASTANEDAD.BLOGSKY.COM
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
چالش شماره (17):
4887 - کلید چنین بند باشد فریب
نه هنگام گرزست و روز نهیب - مسکو
*
۸۴۰ – کَلید چُنین بند باشد فریب
نباید برین کار کردن نِهیب – خالقی
*
۸۴۸ – کلیدِ چنین بند باشد فریب،
نباید، در این کار، کردن نِهیب. – کزازی
*
پرسش:
برین کار
یا
در این کار
*
پاسخ:
۸۵۰ – فراوان گهر باید و زرّ و سیم،
برفتن بر اومید و بودن به بیم. – کزازی
✅ : برین کار حرجی نیست. عیب و ایرادی مترتب نیست. با ترفند باید برین کار معطوف شد نه با نبرد.
متن شماره 1801، از وبلاگ داستانِ داد : DASTANEDAD.BLOGSKY.COM
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
چالش شماره (16):
4889 - فراوان گهر باید و زرو سیم
برفتن پر امید و بودن به بیم - مسکو
*
۸۴۲ – فراوان گهر باید و زرّ و سیم
برفتن پُر اومید، بودن به بیم – خالقی
*
۸۵۰ – فراوان گهر باید و زرّ و سیم،
برفتن بر اومید و بودن به بیم. – کزازی
*
پرسش:
پر امید
یا
بر اومید
*
پاسخ:
۸۵۰ – فراوان گهر باید و زرّ و سیم،
برفتن بر اومید و بودن به بیم. – کزازی
"✅ بر بنیاد امیدِ گنج، بر پایه ی امیدِ گنج، دلخوشیم و امیدوار. و در بودن(نرفتن)، در بیم و هراس تنگدستی و بی بهره ماندن اندریم. به کیخسرو: "بپسیچم"(تدارک) این "کار"(رهانیدن بیژن از چاه) را، نه با جنگ، که با ترفند و تدبیر، خواهم داد"
متن شماره 1800، از وبلاگ داستانِ داد : DASTANEDAD.BLOGSKY.COM
بهادر امیرعضدی
چالش شماره (15):
4886 - چنین گفت رستم بشاه جهان
که این کار ببسیچم اندر نهان
✅ رستم به کیخسرو: "بپسیچم"(تدارک) این "کار"(رهانیدن بیژن از چاه) را، نه با جنگ، که با ترفند و تدبیر، خواهم داد
بهادر امیرعضدی
چالش شماره ((14
4885 - بجنباندش اهرمن دل ز جای
بیندازد آن تیغ زن را زپای
پاسخ:
بجنباندش اهرمن دل ز جای
بیندازد آن تیغ زن را زپای
✅ : اصطلاحاً، "شیطان به جلد افراسیاب برود"، برانگیخته شود و "آن" تیغزن(بیژن) را از پای "بیاندازد".