و.ک(160,2)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نگرش طبقاتی شاهان، در شاهنامه - بخش ۲ - جدال شاهان بر سر برتری نژاد و پیشینه
***
جدال شاهان بر سر برتری نژادی و پیشینه نیاکان
***
بهرام چوبینه به خسرو پرویز:
نه چون اردشیر اردوان را بکشت/به نیرو شد و تختش آمد به مشت-
کنون سال چون پانصد بر گذشت/سر تاج ساسانیان سرد گشت-
کنون تخت و دیهیم را روز ماست/سر و کار با بخت پیروز ماست-
چو بینیم چهر تو و بخت تو/سپاه وکلاه تو و تخت تو-
بیازم بدین کار ساسانیان/چو آشفته شیری که گردد ژیان-
ز دفتر همه نامشان بسترم/سر تخت ساسانیان بسپرم-
بزرگی مر اشکانیان را سزاست/اگر بشنود مرد داننده راست-
خسرو پرویز به بهرام چوبینه: اگر کیانیان از تاریخ پادشاهی تهی شوند، از تو چه باقی خواهد ماند؟
چنین پاسخ آورد خسرو بدوی/که ای بیهده مرد پیکار جوی-
اگر پادشاهی ز تخم کیان/بخواهد شدن تو کیی درجهان-
خسرو پرویز به بهرام چوبینه: اهالی ری، بن و ریشه ای ندارند و از صدقه ی سر اسکندر و رومیان بر تخت کیانیان نشسته اند:
همه رازیان از بنه خود کیند/دو رویند وز مردمی بر چیند-
نخست از ری آمد سپاه اندکی/که شد با سپاه سکندر یکی-
میان را ببستند با رومیان/گرفتند ناگاه تخت کیان-
خسرو پرویز، ماهیار را موجب تاری نژاد اسفندیار کیانی می داند:
ز ری بود ناپاکدل ماهیار/کزو تیره شد تخم اسفندیار-
ازان پس ببستند ایرانیان/به کینه یکایک کمر بر میان-
نیامد جهان آفرین را پسند/ازیشان به ایران رسید آن گزند-
کلاه کیی بر سر اردشیر/نهاد آن زمان داور دستگیر-
به تاج کیان او سزاوار بود/اگر چند بی گنج و دینار بود-
خسرو پرویز: دیروز را باد نسیان برد. حال، پهلوان زنده را عشق ست. اکنون بیاوریم آنچه داریم ز مردی و زور:
کنون نام آن نامداران گذشت/سخن گفتن ما همه بادگشت-
کنون مهتری را سزاوار کیست/جهان را بنوی جهاندار کیست-
بهرام چوبینه:
بدو گفت بهرام جنگی منم/که بیخ کیان را ز بن برکنم-
خسرو پرویز:
چنین گفت خسرو که آن داستان/که داننده یاد آرد ازباستان-
که هرگز بنادان وبیراه وخرد/سلیح بزرگی نباید سپرد-
که چون بازخواهی نیاید بدست/که دارنده زان چیزگشتست مست-
چه گفت آن خردمند شیرین سخن/که گر بی بنان را نشانی به بن-
بفرجام کارآیدت رنج ودرد/بگرد درناسپاسان مگرد-
و باز از نژاد سخن به میان می آید.
خسرو پرویز:
دلاور شدی تیز وبرترمنش/ز بد گوهر آمد تو را بدکنش-
تو را کرد سالار گردنکشان/شدی مهتر اندر زمین کشان*-
بران تخت سیمین وآن مهرشاه/سرت مست شد بازگشتی ز راه-
کنون نام چوبینه بهرام گشت/همان تخت سیمین تو را دام گشت-
بران تخت برماه خواهی شدن/سپهبد بدی شاه خواهی شدن-
سخن زین نشان مرد دانا نگفت/برآنم که با دیو گشتی تو جفت-
بهرام چوبینه:
بدو گفت بهرام کای بدکنش/نزیبد همی بر تو جز سرزنش-
تو پیمان یزدان نداری نگاه/همی ناسزا خوانی این پیشگاه-
نهی داغ بر چشم شاه جهان/سخن زین نشان کی بود درنهان-
همه دوستان بر تو بر دشمنند/به گفتار با تو به دل بامنند-
بدین کار خاقان مرا یاورست/همان کاندر ایران وچین لشکرست-
بزرگی من از پارس آرم بری/نمانم کزین پس بود نام کی-
برافرازم اندر جهان داد را/کنم تازه آیین میلاد را-
من از تخمهی نامور آرشم/چو جنگ آورم آتش سرکشم-
نبیره جهانجوی گرگین منم/هم آن آتش تیز برزین منم-
به ایران بران رای بد ساوهشاه/که نه تخت ماند نه مهر وکلاه-
کند با زمین راست آتشکده/نه نوروز ماند نه جشن سده-
همه بنده بودند ایرانیان/برین بوم تا من ببستم میان-
تو خودکامه را گر ندانی شمار/بروچارصد بار بشمر هزار-
..............................
پ ن:
* اردوان، پدر زن بابک:
پس آگاهی آمد سوی اردوان/ز فرهنگ وز دانش آن جوان -
اردوان، شاه ناحیه ری:
پسر بود شاه اردوان را چهار/ازان هر یکی چون یکی شهریار -
گمانی نبردم که از اردشیر/یکی نامجوی آید و شهر گیر -
اردوان، کشته در نبرد با اردشیر:
گرفتار شد در میان اردوان/بداد از پی تاج شیرین روان -
به دست یکی مرد خراد نام/چو بگرفت بردش گرفته لگام -
بهادر امیرعضدی