و.ک(124)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***دور شدن فرّه ی ایزدی از سر ِ جمشید:
جهان را فزوده بدو آبروی/فروزان شده تخت شاهی بدوی-
منم گفت با فرهٔ ایزدی/همم شهریاری همم موبدی-
به جمشید بر تیرهگون گشت روز/همی کاست آن فر گیتیفروز-
روی گردانی مردمان از جمشید:
از آن پس برآمد ز ایران خروش/پدید آمد از هر سویی جنگ و جوش-
سیه گشت رخشنده روز سپید/گسستند پیوند از جمشید-
برو تیره شد فرهٔ ایزدی/به کژی گرایید و نابخردی-
پدید آمد از هر سویی خسروی/یکی نامجویی ز هر پهلوی-
سپه کرده و جنگ را ساخته/دل از مهر جمشید پرداخته-
روی آوری مردمان به تازیان:
یکایک ز ایران برآمد سپاه/سوی تازیان برگفتند راه-
شنودند کانجا یکی مهترست/پر از هول شاه اژدها پیکرست-
سواران ایران همه شاهجوی/نهادند یکسر به ضحاک روی-
به شاهی برو آفرین خواندند/ورا شاه ایران زمین خواندند-
کی اژدهافش بیامد چو باد/به ایران زمین تاج بر سر نهاد-
بهادر امیرعضدی