بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (88) - پند اسفندیار بر پیکر بی جانِ گرزم
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
پند اسفندیار بر پیکر بی جانِ گرزم:
چنین گفت با کشته اسفندیار/که ای مرد نادان بد روزگار-
نگه کن که دانای ایران چه گفت/بدانگه که بگشاد راز از نهفت-
که دشمن که دانا بود به ز دوست/ابا دشمن و دوست دانش نکوست-
براندیشد آنکس که دانا بود/به کاری که بر وی توانا بود-
ز چیزی که افتد بران ناتوان/به جستنش رنجه ندارد روان-
از ایران همی جای من خواستی/برافگندی اندر جهان کاستی-
ببردی ازین پادشاهی فروغ/همی چاره جستی بگفت دروغ-
بدین رزم خونی که شد ریخته/تو باشی بدان گیتی آویخته-
بهادر امیرعضدی