و.ک(076)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
ز پیمان نگردند ایرانیان
***
پیران ویسه، در نبرد یازده رخ، از گودرز امان خواسته و به فرشیدورد می گوید:
اگر من در نبرد کشته شدم، شما از گودرز امان بخواهید و ازین زینهار خواهی، شرمناک نباشید و جان خود را در ببرید:
ز گودرز چون خواست پیران نبرد/چنین گفت با گرد فرشیدورد-
که گر من شوم کشته بر کینه گاه/شما کس مباشید پیش سپاه-
اگر کشته گردم برین دشت کین/شود تنگ بر نامداران زمین-
نه از تخمهٔ ویسه ماند کسی/که اندر سرش مغز باشد بسی-
که بر کینه گه چونک ما را کشند/چو سرهای ما سوی ایران کشند-
ز گودرز خواهد سپه زینهار/شما خویشتن را مدارید خوار-
سپاه توران در برهه ای از نبرد یازده رخ با کشته شدن پیران ویسه به دست گودرز، در تنگنا قرار گرفته ست. باور لهاک ویسه و فرشیدورد، برین ست که ایرانیان به عهد و پیمانشان وفادارند و از پیمان خود سر بر نمی تابند:
بنزدیک لهاک و فرشیدورد/برفتند با دل پر از باد سرد-
که اکنون چه سازیم زین رزمگاه/چو شد پهلوان پشت توران سپاه-
چنین گفت لهاک و فرشیدورد/که از خواست یزدان کرانه که کرد-
چنین راند بر سر ورا روزگار/که بر کینه کشته شود زار و خوار-
بشمشیر کرده جدا سر ز تن/نیابد همی کشته گور و کفن-
کنون بودنی بود و پیران گذشت/همه کار و کردار او باد گشت-
ستون سپه بود تا زنده بود/بمهر سپه جانش آگنده بود-
سپه را ز دشمن نگهدار بود/پسر با برادر برش خوار بود-
"بس از لشکر خویش تیمار خورد/ز گودرز پیمان ستد در نبرد"-
که گر من شوم کشته در کینه گاه/نجویی تو کین زان سپس با سپاه-
گذرشان دهی تا بتوران شوند/کمین را نسازی بریشان کمند-
"ز پیمان نگردند ایرانیان/ازین در کنون نیست بیم زیان"-
بهادر امیرعضدی