برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (94) - واپسین پند کیقباد به کیکاووس
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
واپسین پند کیقباد به کیکاووس:
چو دانست کامد به نزدیک مرگ/بپژمرد خواهد همی سبز برگ-
سر ماه کاووس کی را بخواند/ز داد و دهش چند با او براند-
بدو گفت ما بر نهادیم رخت/تو بسپار تابوت و بردار تخت-
چنانم که گویی ز البرز کوه/کنون آمدم شادمان با گروه-
چو بختی که بی آگهی بگذرد/پرستندهٔ او ندارد خرد-
تو گر دادگر باشی و پاک دین/ز هر کس نیابی بجز آفرین-
و گر آز گیرد سرت را به دام/برآری یکی تیغ تیز از نیام-
بگفت این و شد زین جهان فراخ/گزین کرد صندوق بر جای کاخ-
بهادر امیرعضدی