برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
جاهایی که اسکندر پی شگفتی ها گشت - بخش ۹ - دیدار اسکندر با خضر نبی*۱ در چشمه ی آب حیوان*۲.
***
شکیبا ز لشگر هرانکس که دید/نخست از میان سپه برگزید-
چهل روزه افزون خورش برگرفت/بیامد دمان تا چه بیند شگفت-
سپه را بران شارستان*۳ جای کرد/یکی پیش رو چست بر پای کرد-
اسکندر به خضر که از سرآمدان و نامداران شهر ست، بر میخورد:
ورا اندر آن خضر بد رای زن/سر نامداران آن انجمن-
سکندر بیامد به فرمان اوی/دل و جان سپرده به پیمان اوی-
بدو گفت کای مرد بیداردل/یکی تیز گردان بدین کار دل-
اگر آب حیوان به چنگ آوریم/بسی بر پرستش درنگ آوریم-
نمیرد کسی کو روان پرورد/به یزدان پناهد ز راه خرد-
دو مُهره ست با من که چون آفتاب/بتابد شب تیره چون بیند آب-
یکی زان تو برگیر و در پیش باش/نگهبان جان و تن خویش باش-
دگر مهره باشد مرا شمع راه/به تاریک اندر شوم با سپاه-
ببینیم تا کردگار جهان/بدین آشکارا چه دارد نهان-
تویی پیش رو گر پناه من اوست/نماینده ی رای و راه من اوست-
چو لشگر سوی آب حیوان گذشت/خروش آمد الله اکبر ز دشت-
چو از منزلی خضر برداشتی/خورشها ز هرگونه بگذاشتی-
همی رفت ازین سان دو روز و دو شب/کسی را به خوردن نجنبید لب-
سه دیگر به تاریکی اندر دو راه/پدید آمد و گم شد از خضر، شاه-
پیمبر سوی آب حیوان کشید/سر زندگانی به کیوان کشید-
بران آب روشن سر و تن بشست/نگهدار جز پاک یزدان نجست-
بخورد و برآسود و برگشت زود/ستایش همی بافرین بر فزود-
............................................................................
پ ن:
*۱ خضر نبی، خضر از انبیای الهی است. او از شاهزادگان بود و پدرش مال و نعمت بسیار داشت، خضر دوستدار حکمت بود و به راه پیغمبری می رفت و تا در خانواده خود بود، به راهنمایی گمشدگان و دستگیری بینوایان می پرداخت. از معجزاتش این بود که روی هر زمین خشکی می نشست، زمین سبز و خرّم می گشت و به همین دلیل او را خضر (سبز) نامیده اند. نام اصلی خضر، بلیا بن ملکان بن عامر بن افهشد بن سام بن نوح(ع) است.وی از جمله کسانـی است که به چشمه آب حیات دست پیدا کرده و مقداری از آن را نوشیده است.
"آب حیوان" اگر این است که دارد لب دوست/روشن است این که "خضر" بهره سرابی دارد،
و نیز شیخ اجل، سعدی:
ز کار بسته میندیش و دل شکسته مدار
که آب چشمه حیوان درون تاریکی است