برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

مفاهیم متعدد، متفاوت و گاه متضاد یک واژه در شاهنامه - (9) - واژه ی بالا، به مفهوم اسب.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی.
***
مفاهیم متعدد، متفاوت و گاه متضاد یک واژه در شاهنامه - (9) - واژه ی بالا، به مفهوم اسب.
***
واژه ی بالا در شاهنامه:
***
بالا، به مفهوم اسب:
پس آنگاه ضحاک شد چاره جوی/ز لشکر سوی کاخ بنهاد روی-
ز بالا چو پی بر زمین برنهاد/بیامد فریدون به کردار باد-
و
چو نزدیک شاه آفریدون رسید/سر و تخت و تاج بلندش بدید-
ز بالا فرو برد سر پیش اوی/همی بر زمین بر بمالید روی-
و
سام نریمان در توجه و رسیدگی به زال زر:
تنش را یکی پهلوانی قبای/بپوشید و از کوه بگزارد پای-
فرود آمد از کوه و بالای خواست/همان جامهٔ خسرو آرای خواست-
و
سر ماه سام نریمان برفت/سوی سیستان روی بنهاد تفت-
ابا زال و با لشکر و پیل و کوس/زمانه رکاب ورا داد بوس-
عماری و بالای و هودج بساخت/یکی مهد تا ماه را در نشاخت-


واکنش رستم به طوس سپهبَد:
چو بشنید این گفتهای درشت/نهان کرد ازو روی و بنمود پشت-
ز بالا زدش تند یک پشت دست/بیفگند و آمد به جای نشست-

مادر سیاوش به گیو و طوس:
پیاده بدو گفت چون آمدی/که بی باره و رهنمون آمدی-
چنین داد پاسخ که اسپم بماند/ز سستی مرا بر زمین برنشاند-
بی اندازه زر و گهر داشتم/به سر بر یکی تاج زر داشتم-
بران روی بالا ز من بستدند/نیام یکی تیغ بر من زدند-

هومان ویسه، سوار بر اسب:
چو او را پیاده بران رزمگاه/بدیدند گفتند توران سپاه-
که پردخت ماند کنون جای اوی/ببردند پرمایه بالای اوی-
چو هومان بران زین توزی نشست/یکی تیغ بگرفت هندی بدست-
و
چو هومان ز گودرز برگشت چیر/برآشفت برسان شیر دلیر-
به بالا برآمد بکردار مست/خروشش همی کوه را کرد پست-


لهراسب به پسرش زریر:

پر اندیشه بنشست لهراسپ دیر/بفرمود تا پیش او شد زریر-

بدو گفت کاین جز برادرت نیست/بدین چاره بشتاب وایدر مه ایست-

درنگ آوری کار گردد تباه/میاسا و اسپ درنگی مخواه-
ببر تخت و بالا و زرینه کفش/همان تاج با کاویانی درفش-


پشوتن به بهمن اسفندیار:

بفرمود تا بهمن آمدش پیش/ورا پندها داد ز اندازه بیش-

ببر پنج بالای زرین ستام/سرافراز ده موبد نیک نام-
هم از راه تا خان رستم بران/مکن کار بر خویشتن برگران-


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد