960919
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
گیو را بهتر بشناسیم
***
گیو فرزند گودرز گشوادگان.
گیو، همسر بانو گشسب (مهین دخت) دختر رستم.
گیو، پدر بیژن
که فرزند گیو است مردی دلیر / به هر رزم پیروز باشد چو شیر -
گیو، پدر بیژن، گرازه و پشن.
گیو، پدر بانو رام (بانو گشسب همسر رستم).
گیو، برادر رهام، بهرام، هجیر، شیدوش، نستوه.
گیو، مشهور به گیو ِ الف چشم، گیو ِ راست بین.
گیو، داماد رستم.
گیو، یابنده ی "شبرنگ ِ بهزاد"، اسب سیاوش.
گیو، با اسبش "شبدیز"، از اروند رود گذر کرد و یک تنه به توران زمین رفت و فرنگیس و کیخسرو را به ایران آورد و در کلزرّیون پیران و سوارانش، که گیو را تعقیب می کردند را تاراند و گوش پیران ویسه را سوراخ و دست بسته روانۀ توران زمین کرد.
گیو، گروی زره را در جنگ یازده رخ اسیر کرد.
گیو، یگانه شخصیت ِ ارتدوکس، متعصب و جان فدای همیشگی ایران زمین و پیش قراول ِ نبردهای "همگروه".
گیو، سرانجام با پسرش بیژن، طوس و فریبرزِ کاووس، در برف ِ سنگین ِ "سی سخت"، مدفون شدند .
گیو از زبان تخوار، مباشر فرود:
بدو گفت کین اژدهای دژم / که مرغ از هوا اندر آرد بدم -
که دست نیای تو پیران ببست / دو لشکر ز ترکان بهم برشکست -
بسی بیپدر کرد فرزند خرد / بسی کوه و رود و بیابان سپرد -
پدر نیز ازو شد بسی بیپسر / بپی بسپرد گردن شیر نر -
بایران برادرت را او کشید / بجیحون گذر کرد و کشتی ندید -
وراگیو خوانند پیلست و بس / که در رزم دریای نیلست و بس -
زره گیو:
سلیح سیاوش بپوشد بجنگ / نترسد ز پیکان تیر خدنگ -
شوک ِ گیو به پدرش گودرز، در حال گرختن از برابر هومان، در نبرد سپاه طوس با سپاه هومان:
ز هومان گریزان بشد پهلوان / شکست اندر آمد به رزم گوان -
بدادند گردنکشان جای خویش / نبودند گستاخ با رای خویش -
یکایک به دشمن سپردند جای / ز گردان ایران نبد کس به پای -
دلیران به دشمن نمودند پشت / از آن کار زار انده آمد به مشت -
چو دشمن ز هر سو به انبوه شد / فریبرز بر دامن کوه شد -
برفتند از ایرانیان هر که زیست / برآن زندگان هم بباید گریست -
همی بود بر جای گودرز و گیو / ز لشکر بسی نامبردار نیو -
چو گودرز کشواد بر قلبگاه / درفش فریبرز کاووس شاه -
ندید و یلان سپه را ندید / بکردار آتش دلش بر دمید -
عنان کرد پیچان براه گریز / بر آمد ز گودرزیان رستخیز -
بدو گفت گیو ای سپهدار پیر / بسی دیده ای گرز و کوپال و تیر -
اگر تو ز پیران بخواهی گریخت / بباید بسر بر مرا خاک ریخت -
نماند کسی زنده اندر جهان / دلیران و کار آزموده مهان -
ز مردن، مرا و ترا چاره نیست / درنگی تر از مرگ پتیاره نیست –
و حماسی ترین شاه بیت شاهنامه از زبان گیو طنین افکن میشود:
(چو پیش آمد این روزگار درشت / ترا روی بینند بهتر که پشت ) -
بپیچیم زین جایگه سوی جنگ / نیاریم بر خاک کشواد ننگ -
ز دانا تو نشنیدی آن داستان / که بر گوید از گفته ی باستان -
که گر دو برادر نهد پشت پشت / تن کوه را سنگ ماند به مشت -
تو باشی و هفتاد جنگی پسر / ز دوده ستوده بسی نامور -
بخنجر دل دشمنان بشکنیم / و گر کوه باشد ز بن برکنیم -
چو گودرز بشنید گفتار گیو / بدید آن سر و ترگ بیدار نیو -
پشیمان شد از دانش و رای خویش / بیفشارد بر جایگه پای خویش -
گرازه برون آمد و گستهم / ابا برته و زنگه ی یل به هم -
بخوردند سوگند های گران / که پیمان شکستن نبود اندر آن -
کزین رزمگه بر نتابیم روی / گر از گرز خون اندر آید به جوی -
وزان جایگه ران بیفشاردند / به رزم اندرون، گرز بگذاردند -
ز هر سو سپه بیکران کشته شد / زمانه همی بر بدی گشته شد -
......................
پ ن:
گرازه، گراز، شهروراز، شهربراز، برازه، ورازک، لواده : چنین گفت کاو را گرازه ست نام/که در چنگ شیران ندارد لگام-هشیوار و ز تخمهٔ گیوگان/که بر دردر و سختی نگردد ژگان- گرازه سر تخمهٔ گیوگان / زواره نگهدار تخت کیان - و - گرازه سر گیوگان با نهل / دو گرد گرانمایهٔ شیردل - و - گرازه سر تخمهٔ گیوگان / همی رفت پرخاشجوی و ژگان - و - گرازه، احتمالا پسر گیو- در جایی دیده نشده که پسر گودرز باشد و به همین خاطر احتمالا پسر گیو ست - گرازه با هفت گردان در "نوند" شکار گاه افراسیاب: گرازه به زه بر نهاده کمان/بیامد بران کار بسته میان-سپه را که چون او نگهدار بود/همه چارهٔ دشمنان خوار بود-& - شه بربرستان بچنگ گراز/گرفتار شد با چهل رزم ساز - & - گرازه همی شد بسان گراز/ درفشی برافراخته هفت یاز- مجمل التواریخ: گراز از پهلوانان فریدون.
* پشن، پَشَنِ گیو ، پسر گیو- لغت نامه دهخدا: پشن. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) نام پسر بانوگشسب دختر رستم است و این نام در اصل پشنگ بوده است.
بهادر امیرعضدی