برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

گیو را بهتر بشناسیم

960919

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

گیو را بهتر بشناسیم

***

گیو فرزند گودرز گشوادگان.

گیو، همسر بانو گشسب (مهین دخت) دختر رستم. 

گیو، پدر بیژن

که فرزند گیو است مردی دلیر / به هر رزم پیروز باشد چو شیر -


گیو، پدر  بیژن، گرازه و پشن. 

گیو، پدر بانو رام (بانو گشسب همسر رستم)

گیو، برادر رهام، بهرام، هجیر، شیدوش، نستوه.

گیو، مشهور به گیو ِ الف چشم، گیو ِ راست بین.

گیو، داماد رستم.

گیو، یابنده ی "شبرنگ ِ بهزاد"، اسب سیاوش. 

گیو، با اسبش "شبدیز"، از اروند رود گذر کرد و یک تنه به توران زمین رفت و فرنگیس و کیخسرو را به ایران آورد و در کلزرّیون پیران و سوارانش، که گیو را تعقیب می کردند را تاراند و گوش پیران ویسه را سوراخ و دست بسته روانۀ توران زمین کرد.

گیو، گروی زره را در جنگ یازده رخ اسیر کرد. 

گیو، یگانه شخصیت ِ ارتدوکس، متعصب و جان فدای همیشگی ایران زمین و پیش قراول ِ نبردهای "همگروه".

گیو، سرانجام با پسرش بیژن، طوس و فریبرزِ کاووس، در برف ِ سنگین ِ "سی سخت"، مدفون شدند . 

گیو از زبان تخوار، مباشر فرود:

 بدو گفت کین اژدهای دژم / که مرغ از هوا اندر آرد بدم - 

که دست نیای تو پیران ببست / دو لشکر ز ترکان بهم برشکست - 

بسی بی‌پدر کرد فرزند خرد / بسی کوه و رود و بیابان سپرد -

 پدر نیز ازو شد بسی بی‌پسر / بپی بسپرد گردن شیر نر - 

بایران برادرت را او کشید / بجیحون گذر کرد و کشتی ندید - 

وراگیو خوانند پیلست و بس / که در رزم دریای نیلست و بس -


زره گیو: 

 سلیح سیاوش بپوشد بجنگ / نترسد ز پیکان تیر خدنگ - 

 

 شوک ِ گیو به پدرش گودرز، در حال گرختن از برابر هومان، در نبرد سپاه طوس با سپاه هومان:

 ز هومان گریزان بشد پهلوان / شکست اندر آمد به رزم گوان -

بدادند گردنکشان جای خویش / نبودند گستاخ با رای خویش - 

یکایک به دشمن سپردند جای / ز گردان ایران نبد کس به پای - 

دلیران به دشمن نمودند پشت / از آن کار زار انده آمد به مشت - 

چو دشمن ز هر سو به انبوه شد / فریبرز بر دامن کوه شد - 

برفتند از ایرانیان هر که زیست / برآن زندگان هم بباید گریست - 

همی بود بر جای گودرز و گیو / ز لشکر بسی نامبردار نیو - 

چو گودرز کشواد بر قلبگاه / درفش فریبرز کاووس شاه - 

ندید و یلان سپه را ندید / بکردار آتش دلش بر دمید - 

عنان کرد پیچان براه گریز / بر آمد ز گودرزیان رستخیز - 


بدو گفت گیو ای سپهدار پیر / بسی دیده ای گرز و کوپال و تیر - 

اگر تو ز پیران بخواهی گریخت / بباید بسر بر مرا خاک ریخت - 

نماند کسی زنده اندر جهان / دلیران و کار آزموده مهان - 

ز مردن، مرا و ترا چاره نیست / درنگی تر از مرگ پتیاره نیست –


و حماسی ترین شاه بیت شاهنامه از زبان گیو طنین افکن میشود:

(چو پیش آمد این روزگار درشت / ترا روی بینند بهتر که پشت ) -

 

بپیچیم زین جایگه سوی جنگ / نیاریم بر خاک کشواد ننگ -

 ز دانا تو نشنیدی آن داستان / که بر گوید از گفته ی باستان - 

که گر دو برادر نهد پشت پشت / تن کوه را سنگ ماند به مشت -

تو باشی و هفتاد جنگی پسر / ز دوده ستوده بسی نامور - 

بخنجر دل دشمنان بشکنیم / و گر کوه باشد ز بن برکنیم - 

چو گودرز بشنید گفتار گیو / بدید آن سر و ترگ بیدار نیو -

پشیمان شد از دانش و رای خویش / بیفشارد بر جایگه پای خویش -

گرازه برون آمد و گستهم / ابا برته و زنگه ی یل به هم - 

بخوردند سوگند های گران / که پیمان شکستن نبود اندر آن - 

کزین رزمگه بر نتابیم روی / گر از گرز خون اندر آید به جوی - 

وزان جایگه ران بیفشاردند / به رزم اندرون، گرز بگذاردند - 

ز هر سو سپه بیکران کشته شد / زمانه همی بر بدی گشته شد -     

......................

پ ن:

گرازه، گراز، شهروراز، شهربراز، برازه، ورازک، لواده : چنین گفت کاو را گرازه ست نام/که در چنگ شیران ندارد لگام-هشیوار و ز تخمهٔ گیوگان/که بر دردر و سختی نگردد ژگان- گرازه سر تخمهٔ گیوگان / زواره نگهدار تخت کیان - و - گرازه سر گیوگان با نهل / دو گرد گرانمایهٔ شیردل - و -  گرازه سر تخمهٔ گیوگان / همی رفت پرخاشجوی و ژگان - و - گرازه، احتمالا پسر گیو- در جایی دیده نشده که پسر گودرز باشد و به همین خاطر احتمالا پسر گیو  ست - گرازه با هفت گردان در "نوند" شکار گاه افراسیاب: گرازه به زه بر نهاده کمان/بیامد بران کار بسته میان-سپه را که چون او نگهدار بود/همه چارهٔ دشمنان خوار بود-& - شه بربرستان بچنگ گراز/گرفتار شد با چهل رزم ساز - & - گرازه همی شد بسان گراز/ درفشی برافراخته هفت یاز- مجمل التواریخ: گراز از پهلوانان فریدون.


* پشن، پَشَنِ گیو ، پسر گیو- لغت نامه دهخدا: پشن. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) نام پسر بانوگشسب دختر رستم است و این نام در اصل پشنگ بوده است.

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد