برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش چهاردهم"

961201

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش چهاردهم"

***

آز ِ رستم، آز سهراب، بی نیازی ِ سیاوش 

***

تفاوت ِ پرورش و بالندگی ِ رستم و سهراب، در سایه ی کانون خانوادگی و شیوه ی تربیتی رودابه و تهمینه.

***

نقش ِ پالایش و پرورش ِ "زنانه" ی رودابه و تهمینه در برابر ِ پردازش و فرآورش ِ "مردانه‌"ی رستم، در عرصه ی پرورش ِ فرزند.

***

بسی برنیامد برین روزگار / که رنگ اندر آمد به خرم بهار - 

جدا گشت زو، کودکی چون پری / به چهره بسان بت آزری -


مادر سیاوش، "سرِ زا" به بهای مرگ ِ خود، به نوزادش زندگی میبخشد. 


 جهاندار نامش سیاوخش کرد / برو چرخ گردنده را بخش کرد -


کیکاووس، رویداد مرگ ِ خاتون ِ خویش، همان خویش ِ گرسیوز(**)، را به فال بد میگیرد. و با "آمدن" ِ اجل ِ مادر، مهر ِ نوزاد، از دلِ کیکاووس "میرود":

ازان کاو "شمارد سپهر بلند" / بدانست نیک و بد و چون و چند - 

"ستاره بران بچه، آشفته دید" / غمی گشت، چون بخت او خفته دید -


سیاوش "بی مادر"، از وجود رستم بر خوردار ست:

چنین تا برآمد برین روزگار / تهمتن بیامد بر ِ شهریار - 

چنین گفت کاین کودک شیرفَش / مرا پرورانید باید به کَش -

چو دارندگان ِ ترا مایه نیست / مر او را بگیتی "چو من دایه نیست -


تهمتن، تمنا ها، آرمان و رویاهای آسمانی ِ روی زمین مانده و به حاشیه رانده شده در متن ِ زندگی ِ سراسر رزم و پیکار  ِ جانفرسا و فرصت سوز خویش را، در سیاوش محقق می سازد:

 تهمتن ببردش به زابلستان / نشستنگهش ساخت در گلستان - 

سواری و تیر و کمان و کمند / عنان و رکیب و چه و چون و چند - 

نشستنگه مجلس و میگسار / همان باز و شاهین و کار ِ شکار - 

ز داد و ز بیداد و تخت و کلاه / سخن گفتن و رزم و راندن سپاه - 

هنرها بیاموختش سر به سر / بسی رنج برداشت و آمد به بر - 


سیاوش، آموزش های رستم را خوب آموخته ست:

سیاوش چنان شد که اندر جهان / به مانند او کس نبود از مهان -


برایند ِ تربیت "آن" رودابه، "چنان" رستمی ست. و "چنین" سهرابی، دستاورد ِ پرورش ِ یگانه و یک تنه ی "این" تهمینه. 

 

و "چونان" سیاووشی، بَر و بار ِ فراخنای بَر ِ پهلوانی ِ رستم ست.

 

 و البته که رستم، عزیز دُردانه و نور ِ چشمی فردوسی بزرگ، در آوردگاه و میدان ِ پرورش، بالش و تربیت(سیاوش)، کم از رودابه و تهمینه ندارد، که از هر دو نیز بسیار فراتر ست. چه سیاوش، از بعد نجابت، فروتنی، انسانمداری، مهر ورزی و آشتی جویی، یک سر و گردن بالا تر از سهراب ایستاده ست. سیاوش، در واقع، جلوه گاه ِ ایده آل، آمال و آرمان های فرو خفته و رویای مجسم ِ رستم ست. باز یافت" ِ روح و روان ِ نهان رستم، در هویت و سیمای شخصیت ِ راد، متین، خردمند و پاک ِ سیاوش نمودار ست. 

بهادر امیرعضدی

....................................................................................

پ ن:

(**) :بپرسید زو پهلوان از نژاد / بدو سرو بُن، یک به یک کرد یاد -

بدو گفت من "خویش" ِ گرسیوزم / به شاه آفریدون کِشد پروزم -


شایان ذکر ست که در جوار جایگاه "قاعده" ی کلی و فراگیر منفی و نکوهیده ی آز، گاه "استثناء" آز ِ  مثبت هم جایگاهی می یابد.
 آزمندی مثبت و در خور ِ ستودن ِ بزرگمهر:

سپاس از خداوند خورشید و ماه/روان را بدانش نماینده راه-
نداند جز او آشکارا و راز/بدانش مرا آز و او بی نیاز-


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد