961201
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نکوهش ِ آز، در شاهنامه، "بخش چهاردهم"
***
آز ِ رستم، آز سهراب، بی نیازی ِ سیاوش
***
تفاوت ِ پرورش و بالندگی ِ رستم و سهراب، در سایه ی کانون خانوادگی و شیوه ی تربیتی رودابه و تهمینه.
***
نقش ِ پالایش و پرورش ِ "زنانه" ی رودابه و تهمینه در برابر ِ پردازش و فرآورش ِ "مردانه"ی رستم، در عرصه ی پرورش ِ فرزند.
***
بسی برنیامد برین روزگار / که رنگ اندر آمد به خرم بهار -
جدا گشت زو، کودکی چون پری / به چهره بسان بت آزری -
مادر سیاوش، "سرِ زا" به بهای مرگ ِ خود، به نوزادش زندگی میبخشد.
جهاندار نامش سیاوخش کرد / برو چرخ گردنده را بخش کرد -
کیکاووس، رویداد مرگ ِ خاتون ِ خویش، همان خویش ِ گرسیوز(**)، را به فال بد میگیرد. و با "آمدن" ِ اجل ِ مادر، مهر ِ نوزاد، از دلِ کیکاووس "میرود":
ازان کاو "شمارد سپهر بلند" / بدانست نیک و بد و چون و چند -
"ستاره بران بچه، آشفته دید" / غمی گشت، چون بخت او خفته دید -
سیاوش "بی مادر"، از وجود رستم بر خوردار ست:
چنین تا برآمد برین روزگار / تهمتن بیامد بر ِ شهریار -
چنین گفت کاین کودک شیرفَش / مرا پرورانید باید به کَش -
چو دارندگان ِ ترا مایه نیست / مر او را بگیتی "چو من دایه نیست -
تهمتن، تمنا ها، آرمان و رویاهای آسمانی ِ روی زمین مانده و به حاشیه رانده شده در متن ِ زندگی ِ سراسر رزم و پیکار ِ جانفرسا و فرصت سوز خویش را، در سیاوش محقق می سازد:
تهمتن ببردش به زابلستان / نشستنگهش ساخت در گلستان -
سواری و تیر و کمان و کمند / عنان و رکیب و چه و چون و چند -
نشستنگه مجلس و میگسار / همان باز و شاهین و کار ِ شکار -
ز داد و ز بیداد و تخت و کلاه / سخن گفتن و رزم و راندن سپاه -
هنرها بیاموختش سر به سر / بسی رنج برداشت و آمد به بر -
سیاوش، آموزش های رستم را خوب آموخته ست:
سیاوش چنان شد که اندر جهان / به مانند او کس نبود از مهان -
برایند ِ تربیت "آن" رودابه، "چنان" رستمی ست. و "چنین" سهرابی، دستاورد ِ پرورش ِ یگانه و یک تنه ی "این" تهمینه.
و "چونان" سیاووشی، بَر و بار ِ فراخنای بَر ِ پهلوانی ِ رستم ست.
و البته که رستم، عزیز دُردانه و نور ِ چشمی فردوسی بزرگ، در آوردگاه و میدان ِ پرورش، بالش و تربیت(سیاوش)، کم از رودابه و تهمینه ندارد، که از هر دو نیز بسیار فراتر ست. چه سیاوش، از بعد نجابت، فروتنی، انسانمداری، مهر ورزی و آشتی جویی، یک سر و گردن بالا تر از سهراب ایستاده ست. سیاوش، در واقع، جلوه گاه ِ ایده آل، آمال و آرمان های فرو خفته و رویای مجسم ِ رستم ست. باز یافت" ِ روح و روان ِ نهان رستم، در هویت و سیمای شخصیت ِ راد، متین، خردمند و پاک ِ سیاوش نمودار ست.
بهادر امیرعضدی
....................................................................................
پ ن:
(**) :بپرسید زو پهلوان از نژاد / بدو سرو بُن، یک به یک کرد یاد -
بدو گفت من "خویش" ِ گرسیوزم / به شاه آفریدون کِشد پروزم -
سپاس از خداوند خورشید و ماه/روان را بدانش نماینده راه-
نداند جز او آشکارا و راز/بدانش مرا آز و او بی نیاز-
بهادر امیرعضدی