6 -950816
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
بهای سنگین سماجت و پایمردی در ماندن در راستای راستی و داد 6
***
براستی، شخصیت های راستین و راد شاهنامه، بهای سنگین سماجت و پایمردی در ماندن در راستای راستی و داد را جانانه می پردازند. - ( بخش ششم )
***
باور فرود*:
"بکوشم نمیرم مگر غرم وار / نخواهم ز ایرانیان زینهار"
" فرود سیاوش، بهای باورش را با خون خود می پردازد".
***
چو این داستان سربسر بشنوی / ببینی سر مایه ی بدخوی -
*کیخسرو، طوس ِ نوذر را برای ماموریتی گسیل میدارد:
چو لشکر همه نزد شاه آمدند / دمان با درفش و کلاه آمدند -
بدیشان چنین گفت بیدار شاه / که طوس سپهبد به پیش سپاه -
بپایست با اختر کاویان / بفرمان او بست باید میان -
کیخسرو، به طوس
از مسیر کلات که محدوده ی توران زمین ست، نرو تا با برادرم* فرود مواجه نشوی:
گذر زی کلات ایچ گونه مکن / گر آن ره روی خام گردد سخن -
کنون در کلاتست و با مادرست / جهانجوی با فر و با لشکرست -
نداند کسی را ز ایران بنام / ازان سو نباید کشیدن لگام -
چنین گفت پس طوس با شهریار / که از رای تو نگذرد روزگار -
براهی روم کم تو فرمان دهی / نیاید ز فرمان تو جز بهی -
طوس بر خلاف دستور کیخسرو، سپاه را از مسیر کلات گسیل میدارد
گودرز به طوس:
بران ره که گفت او سپه را بران / نباید که آید کسی را زیان -
نباید که گردد دل آزرده شاه / بد آید ز آزار او بر سپاه -
براندند ازان راه پیلان و کوس / بفرمان و رای سپهدار طوس -
پس آگاهی آمد بنزد فرود / که شد روی خورشید تابان کبود -
جریره زنی بود مام فرود / ز بهر سیاوش دلش پر ز دود –
بر مادر آمد فرود جوان / بدو گفت کای مام روشنروان -
از ایران سپاه آمد و پیل و کوس / بپیش سپه در، سرافراز طوس –
چه گویی چه باید کنون ساختن / نباید که آرد یکی تاختن؟-
جریره بدو گفت کای رزمساز / بدین روز هرگز مبادت نیاز -
برت را بخفتان رومی بپوش / برو دل پر از جوش و سر پر خروش -
فرود بر فراز کوه، گوش به زنگ مهاجمین ست و طوس، بهرام گودرز را برای شناسایی، سوی فرود می فرستد:
چو بهرام برگشت با طوس گفت / که با جان پاکت خرد باد جفت -
بدان، کان فرود ست، فرزند شاه / سیاوش که شد کشته بر بی گناه -
ترا شاه کیخسرو اندرز کرد / که گرد فرود سیاوش مگرد -
چنین داد پاسخ ستمکاره طوس / که من دارم این لشکر و بوق و کوس -
ترا گفتم او را بنزد من آر / سخن هیچگونه مکن خواستار -
یکی ترکزاده چو زاغ سیاه / برین گونه بگرفت راه سپاه ؟ -
یکی نامور خواهم و نامجوی / کز ایدر نهد سوی آن ترک روی -
سرش را ببرد بخنجر ز تن / بپیش من آرد بدین انجمن -
ریونیز، داماد طوس، سوی فرود میرود و کشته میشود. و طوس، زرسب را به خونخواهی ریونیز به سمت فرود می فرستد. زرسب، پسر طوس نیز بدست فرود کشته میشود.
طوس نوذر، پای در رکاب رزم با فرود می نهد:
دل طوس پرخون و دیده پراب / بپوشید جوشن هم اندر شتاب -
عنان را بپیچید سوی فرود / دلش پر ز کین و سرش پر ز دود -
تخوار، همراه و دوستدار فرود :
چو فرزند و داماد او را برزم / تبه کردی اکنون میندیش بزم -
فرود جوان تیز شد با تخوار / که چون رزم پیش آید و کارزار -
چه طوس و چه شیر و چه پیل ژیان / چه جنگی نهنگ و چه ببر بیان -
بجنگ اندرون، مرد را دل دهند / نه بر آتش تیز بر، گل نهند -
بمادر چنین گفت جنگی فرود / که از غم چه داری دلت پر ز دود -
"بکوشم نمیرم مگر غرم وار / نخواهم ز ایرانیان زینهار" -
میانرا بخفتان رومی ببست / بیامد کمان کیانی بدست -
اطرافیان فرود همگی کشته می شوند و فرود، بیرون از دژ، یکه و تنها می ماند و با رهام و بیژن گیو، گلاویز می شود:
فرود جوان ترگ بیژن بدید / بزد دست و تیغ از میان برکشید -
چو رهام گرد اندر آمد به پشت / خروشان یکی تیغ هندی به مشت -
بزد بر سر کتف مرد دلیر / فرود آمد از دوش دستش به زیر -
چو از وی جدا گشت بازوی و دوش / همی تاخت اسپ و همی زد خروش -
بنزدیک دژ، بیژن اندر رسید / به زخمی، پی باره ی او برید -
پیاده خود و چند زان چاکران / تبه گشته از چنگ کنداوران -
"به دژ در شد و در ببستند زود / شد آن نامور شیر جنگی فرود" -
.............................................................................
پ ن:
* : فرود، برادر ناتنی کیخسرو، از سیاوش و جریره، دختر پیران ویسه.