برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

اسکندر، جویای شگفتیهای جهان، در شاهنامه - ۲

و.ک(308,2)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

اسکندر، جویای شگفتیهای جهان، در شاهنامه  - ۲  

***

رَدّ پیشینه ی "اسکندر" ، "چشمه ی آب حیوان" و "خضر"، در آثار حافظ ، مولانا سعدی و صائب تبریزی، به شاهنامه ی فردوسی می رسد.

*** 

"سکندر" بپرسید از سرکشان / که ایدر چه دارد شگفتی نشان -

چنین گفت با او یکی مرد پیر / که ای شاه نیک اختر و شهرگیر -

یکی آبگیرست زان روی شهر / کزان آب کس را ندیدیم بهر - 

چو خورشید تابان بدانجا رسید / بران ژرف دریا شود ناپدید - 

پس چشمه در، "تیره گردد جهان" / شود آشکارای گیتی نهان - 

وزان جای تاریک چندان سخن / شنیدم که هرگز نیاید به بن -

خرد یافته مرد یزدان پرست / بدو در "یکی چشمه گوید که هست" -

گشاده سخن مرد با رای و کام / "همی آب حیوانش خواند به نام" - 

چنین گفت روشن دل پر خرد / که "هرک آب حیوان خورد کی مرد" - 

ز فردوس دارد بران چشمه راه / بشوید برآن تن بریزد گناه –

 

فرود آمد و بامداد پگاه / به نزدیک آن چشمه شد بی سپاه -

که دهقان ورا نام حیوان نهاد / چو از بخشش پهلوان کرد یاد -

 

سپه را بران شارستان جای کرد / یکی پیش رو چست بر پای کرد

ورا اندر آن، "خضر" بُد رای زن / سر نامداران آن انجمن

.........................................................................................

حافظ:

 "آب حیوان" تیره گون شد "خضر" فرخ پی کجاست / خون چکید از شاخ گل ابرِ بهاران را چه شد -

کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده / صد "چشمه آب حیوان" از قطره سیاهی -

گرت هواست که با "خضر" همنشین باشی / نهان ز چشم "سکندر" چو آب حیوان باش -

لب تو خضر و دهان تو آب حیوان است / قد تو سرو و میان موی و بر به هیئت عاج -


مولانای رومی:

آب حیوان که نهفته‌ست و در آن تاریکیست / پر شود شهر و کهستان و بیابان چه شود - 


سعدی: 

ترسم که به عاقبت بماند / در چشم سکندر آب حیوان -

خضری چو کلک سعدی همه روز در سیاحت / نه عجب گر آب حیوان به درآید از سیاهی -


صائب تبریزی:

شاهی و عمرِ ابد هر دو به یک کس ندهند / ای سکندر، طمع از چشمهٔ حیوان بردار -


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد