برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
خواب دیدن در شاهنامه ( ۹ ) - خواب دیدن جریره
***
نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه
نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری -
***
حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند.
***
خواب دیدن جریره*1:
جریره بتخت گرامی بخفت / شب تیره با درد و غم بود جفت -
بخواب آتشی دید کز دژ بلند / برافروختی پیش آن ارجمند -
سراسر سپد کوه بفروختی / پرستنده و دژ همی سوختی -
دلش گشت پر درد و بیدار گشت / روانش پر از درد و تیمار گشت -
بباره برآمد جهان بنگرید / همه کوه پرجوشن و نیزه دید -
رخش گشت پرخون و دل پر ز دود / بیامد به بالین فرخ فرود -
بدو گفت بیدار گرد ای پسر / که ما را بد آمد ز اختر بسر -
سراسر همه کوه پر دشمنست / در دژ پر از نیزه و جوشنست -
و بدین سان فردوسی خواب جریره را بهانه می سازد برای نگارش داستان پر درد فرود سیاوش و به رخ کشیدن بی خردی و کبر ِ سپهسالار طوس نوذر و شور ِ افسار گسیخته ی بیژن همیشه پا به رکاب ِ نبرد:
به مادر چنین گفت جنگی فرود / که از غم چه داری دلت پر ز دود -
مرا گر زمانه شدست اسپری / زمانه ز بخشش فزون نشمری -
به روز جوانی پدر کشته شد / مرا روز چون روز او گشته شد -
بدست گروی آمد او را زمان / سوی جان من بیژن آمد*۲ دمان -
بکوشم نمیرم مگر غرم*۳ وار / نخواهم ز ایرانیان زینهار -
فرود به کار دفاع از دژ بر می آید:
سپه را همه ترگ و جوشن بداد / یکی ترگ رومی بسر برنهاد -
میانرا بخفتان رومی ببست / بیامد کمان کیانی بدست -
.......................................................................
پ ن:
*۱ جریره، دخت پیران، همسر سیاوش، مادر فرود
*۲ (سوی جان من بیژن آمد*۲ دمان) ، به گمان (سوی جان من بیژن آید دوان) درست تر باشد. چه این نقل ِ فرود، رخدادی پس از خواب دیدن جریره و پیش از روبرو شدن با بیژن گیو ست.
و این خود نشانگر نبوغ ِ اعجاب انگیز فردوسی در شناخت و بهره وری از تکنیک (فلش فوروارد*۴) ست که در هزار سال پیش بکار برده ست.
بدست گروی (آمد) او را زمان / سوی جان من بیژن (آید) دمان -
*۳ غرم، گوسفند
*۴ فلاش فوروارد، نقطه ی مقابل فلش بک، اصطلاح و تکنیک تاتری و سینمایی.
(فلاش فوروارد، قطع زمان حال داستان فیلم و ارجاع به آینده است).
بهادر امیرعضدی