برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

جاهایی که اسکندر پی شگفتی ها گشت - بخش ۸ - شهر سرخ رویان و چشمه ی آب حیوان.

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
جاهایی که اسکندر پی شگفتی ها گشت  - بخش ۸ - شهر سرخ رویان و چشمه ی آب حیوان.
***

 بپرسید هرچیز و دریا بدید/وزان روی لشکر به مغرب کشید-
یکی شارستان پیشش آمد بزرگ/بدو اندرون مردمانی سترگ-
همه روی سرخ و همه موی زرد/همه در خور جنگ روز نبرد-
به فرمان به پیش سکندر شدند/دو تا گشته و دست بر سر شدند-

اسکندر از شگفتی های دیار سرخرویان می پرسد:
سکندر بپرسید از سرکشان/که ایدر چه دارد شگفتی نشان-

چنین گفت با او یکی مرد پیر/که ای شاه نیک اختر و شهرگیر-
یکی آبگیرست زان روی شهر/کزان آب کس را ندیدیم بهر-
چو خورشید تابان بدانجا رسید/بران ژرف دریا شود ناپدید-
پس چشمه در، تیره*۲ گردد جهان/شود آشکارای گیتی نهان-
وزان جای تاریک چندان سخن/شنیدم که هرگز نیاید به بن-
خرد یافته مرد یزدانپرست/بدو در یکی چشمه گوید که هست-
گشاده سخن مرد با رای و کام/همی آب حیوانش خواند به نام-
چنین گفت روشندل پر خرد/که هرک آب حیوان خورد کی مرد-
ز فردوس دارد بران چشمه راه/بشوید برآن تن بریزد گناه-
بپرسید پس شه که تاریک جای/بدو اندرون چون رود چارپای-
چنین پاسخ آورد یزدانپرست/کزان راه بر کره*۳ باید نشست-

دیدار اسکندر از چشمه ی آب حیوان:
وزان جایگه شاد لشگر براند/بزرگان بیدار دل را بخواند-
فرود آمد و بامداد پگاه/به نزدیک آن چشمه شد بی سپاه-
که دهقان ورا نام حیوان نهاد/چو از بخشش پهلوان کرد یاد-
همی بود تا گشت خورشید زرد/فرو شد بران چشمه ی لاژورد-
ز یزدان پاک آن شگفتی بدید/که خورشید گشت از جهان ناپدید-
بیامد به لشکرگه خویش باز/دلی پر ز اندیشه های دراز-
شب تیره کرد از جهاندار یاد/پس اندیشه بر آب حیوان نهاد-
............................................................................
پ ن:
*۱  آب حیوان، آب حیات، آب زندگانی، سیالیت روح بخش، و در تصوف(علم لدنی) .


*۲  شایان ذکر ست، تاسی و الهام گیری های حافظ شیراز، از شاهنامه فردوسی:
"آب حیوان تیره گون" شد "خضر" فرخ پی کجاست، 
گرت هواست که با "خضر" همنشین باشی/نهان ز چشم "سکندر" چو "آب حیوان" باش،
کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده/صد "چشمه آب حیوان" از "قطره سیاهی
شاید که به "آبی" فلکت دست نگیرد/گر تشنه لب از "چشمه حیوان" به درآیی،
"آب حیوان" اگر این است که دارد لب دوست/روشن است این که "خضر" بهره سرابی دارد، 


*۳ کره، کُرّه اسب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد