برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

قهر رستم و هشدارگودرز به کیکاووس در باره قهر رستم

و.ک(135)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

قهر رستم و هشدارگودرز به کیکاووس در باره قهر رستم

***

درشت گویی کیکاووس به رستم:

یکی بانگ بر زد به گیو از نخست/پس آنگاه شرم از دو دیده بشست-

که رستم که باشد فرمان من/کند پست و پیچد ز پیمان من-

بگیر و ببر زنده بردارکن/وزو نیز با من مگردان سخن-


درشتی و تندی، درشتی و تندی به بار می آورد. 

درشتی کیکاووس به رستم گران می آید و بر کیکاووس بر می آشوبد:

تهمتن برآشفت با شهریار/که چندین مدار آتش اندر کنار-

همه کارت از یکدگر بدترست/ترا شهریاری نه اندرخورست-

تو سهراب را زنده بر دار کن/پرآشوب و بدخواه را خوار کن-

بزد تند یک دست بر دست طوس/تو گفتی ز پیل ژیان یافت کوس-

ز بالا نگون اندرآمد به سر/برو کرد رستم به تندی گذر-

به در شد به خشم اندرآمد به رخش/منم گفت شیراوژن و تاج‌بخش-

چو خشم آورم شاه کاووس کیست/چرا دست یازد به من طوس کیست-


رستم به قهر، دربار کیکاووس را ترک میکند و روی سوی زابل می گذارد:

به ایران نبینید ازین پس مرا/شما را زمین پر کرگس مرا-

غمی شد دل نامداران همه/که رستم شبان بود و ایشان رمه-


هشدارگودرز به کیکاووس در باره قهر رستم:

به گودرز گفتند کاین کار تست / شکسته بدست تو گردد درست - 

سپهبد جز از تو سخن نشنود / همی بخت تو زین سخن نغنود -

به نزدیک این شاه دیوانه رو / زین در سخن یاد کن نو به نو - 

به کاووس کی گفت رستم چه کرد / کز ایران برآوردی امروز گرد - 

فراموش کردی ز هاماوران / وزان کار دیوان مازندران - 

که گویی ورا زنده بر دار کن / ز شاهان نباید گزافه سخن - 

چو او رفت وآمد سپاهی بزرگ / یکی پهلوانی به کردار گرگ - 

که داری که با او به دشت نبرد / شود بر فشاند برو تیره گرد - 

کسی را که جنگی ، چو رستم بود / بیازارد او را ، خرد کم بود -  

چو بشنید گفتار گودرز ، شاه / بدانست کو دارد آئین و راه - 

پشیمان بشد زان کجا گفته بود / به بیهودگی مغزش آشفته بود - 

به گودرز گفت این سخن درخورست / لب پیر با پند نیکو ترست - 

خردمند باید دل پادشا / که تیزی و تندی نیارد بها - 

شما را بباید بر او شدن / به خوبی بسی داستانها زدن - 

سرش کردن از تیزی من تهی / نمودن بدو روزگار بهی -


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد