و.ک(131)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
سرزنش کیخسرو به طوس و برگماردن گیو به جای او به سپهسالاری سپاه
***
سپاهیان طوس ِ نوذ، پشیمان از ستم ِ به نا روا رفته بر فرود و مرگ وی، به بارگاه کیخسرو می آیند:
همی یاد کردند رزم فرود / پشیمانی و درد و تیمار بود -
همه دل پر از درد و از بیم شاه / دو دیده پر از خون و تن پر گناه -
چنان شرمگین نزد شاه آمدند / جگر خسته و پر گناه آمدند -
برادرش را کشته بر بیگناه / به دشمن سپرده نگین و کلاه -
همه یکسره دست کرده به کش / برفتند پیشش پرستار فش -
کیخسرو خشمگین از نابخردی طوس در کشتن شدن برادرش فرود، طوس را سخت نکوهش میکند:
بدیشان نگه کرد خسرو به خشم / دلش پر ز درد و پر از خون دو چشم -
تن طوس را دار بودی نشست / هرانکس که با او میان را ببست -
کنون کینه نو شد ز کین فرود / سر طوس نوذر بباید درود -
بگفتم که سوی کلات و چرم / مرو گر فشانند بر سر درم -
دمان طوس ِ نامدار ِ ناهوشیار /چرا برد لشکر به سوی حصار -
جهانگیر چون طوس نوذر مباد / چنو پهلوان پیش لشکر مباد -
به گیتی نباشد کم از طوس کس / که او از در بند چاهست و بس -
نه در سرش مغز و نه در تنش رگ / چه طوس فرومایه پیشم چه سگ -
سپه را همه خوار کرد و براند / ز مژگان همی خون برخ برفشاند –
سران سپاه، افسرده از برزخ شدن ِ سپهسالار طوس نزد کیخسرو، به خواهشگری دست به دامان رستم می شوند:
بزرگان ایران به ماتم شدند / دلیران به درگاه رستم شدند -
به پوزش که این بودنی کار بود / کرا بود آهنگ رزم فرود -
تو خواهشگری کن که برناست شاه / مگر سر بپیچد ز کین سپاه -
چنین گفت مر شاه را پیلتن / که بادا سرت برتر از انجمن -
به خواهشگری آمدم نزد شاه / همان از پی طوس و بهر سپاه -
همان طوس تندست و هشیار نیست / و دیگر که جان پسر خوار نیست -
بدو گفت خسرو که ای پهلوان / دلم پر ز تیمار شد زان جوان -
کنون پند تو داروی جان بود / وگر چه دل از درد پیچان بود -
کیخسرو خواهش رستم را می پذیرد:
به پوزش بیامد سپهدار طوس / به پیش سپهبد زمین داد بوس -
سپهدار پس گیو را پیش خواند / بتخت گرانمایگان برنشاند -
فراوانش بستود و بنواختش / بسی خلعت و نیکوی ساختش -
بدو گفت کاندر جهان رنج من / تو بردی و بیبهری از گنج من -
نباید که بی رای تو پیل و کوس / سوی جنگ راند سپهدار طوس -
همان رای زد با تهمتن بران / چنین تا رخ روز شد در نهان -
بهادر امیرعضدی