برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - بخش 7 -  دیدگاه و نگاه ژرف کیخسرو به افراسیاب

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***


شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - بخش 7 -  دیدگاه و نگاه ژرف کیخسرو به افراسیاب 

***

دیدگاه و نگاه ژرف کیخسرو به افراسیاب

***

افراسیاب از دیدگاه نیای مادری و افراسیاب از دیدگاه "دشمن استراتژیک". 

***

دیدگاه و شیوه ی ژرف نگری و نگرش همه جانبه و چند وجهی کیخسرو. کیخسرو، سرآمد و از بلند مرتبه ترین و موجه ترین ِ شاهان شاهنامه، چه شیوا و ناب افراسیاب را از دو دیدگاه متفاوت ارزیابی و ارزشگزاری می کند. 

***

افراسیاب از دید کیخسرو در جایگاه ِ"نیای مادری"، که در پاسخ به زال زر، به پیوند خونی با افراسیاب فخر می فروشد:

جهاندار پور سیاوش منم / ز تخم کیان راد و باهش منم -

نبیرهٔ جهاندار کاوس کی / دل‌افروز و با دانش و نیک‌پی -

به مادر هم از تخم افراسیاب / که با خشم او گم شدی خورد و خواب -

نبیرهٔ فریدون و پور پشنگ / ازین گوهران چنین نیست ننگ -

《که شیران ایران به دریای آب / نشُستی تن از بیم افراسیاب》 -


و آندم که کیخسرو همین افراسیاب (نیای مادری) را در جایگاه ِ "دشمن استراتژیک"ِ مرز و بوم ایران زمین و قاتل سیاوش می بیند، دگرگونه او را می سنجد:

چو دیدی بر و گردگاه ورا/بزرگی و گردی و راه ورا-
بجنبیدت آن گوهر بد ز جای/بیفگندی آن پاک دلرا ز پای-
سر تاجداری چنان ارجمند/بریدی بسان سر گوسفند-
ز گاه منوچهر تا این زمان/نبودی مگر بدتن و بدگمان-

همه ساله تا بود خونریز بود / به بدنامی و زشتی آویز بود – 

بزد گردن نوذر تاجدار / ز شاهان وز راستان یادگار – 

《برادرکش و بدتن و شاه کش / بداندیش و بدراه و آشفته هش》 – 

پی او ممان تا نهد بر زمین / به توران و مکران و دریای چین-

جهان را مگر زو رهایی بود / سر بی بهایش بهایی بود-

کنون من چو کین پدر خواستم / جهان را به پیروزی آراستم -

بکشتم کسی را کزو بود کین / وزو جور و بیداد بد بر زمین -


کیخسرو به پیام آور افراسیاب چنین به افراسیاب پیام می رساند:

ز گاه منوچهر تا این زمان/نبودی مگر بدتن و بدگمان-
زدی گردن نوذر نامدار/پدر شاه وز تخمهٔ شهریار-

برادرت اغریرث نیکخوی/کجا نیکنامی بدش آرزوی - 

بکشتی و تا بوده‌ای بدتنی/نه از آدم از تخم آهرمنی - 

کسی گر بدیهات گیرد شمار/فزون آید از گردش روزگار - 

نهالی بدوزخ فرستاده‌ای/نگویی که از مردمان زاده‌ای-

همانگه بشد جهن پیش پدر/بگفت آن سخنها همه دربدر-


و پیوند خونی و دلبستگی عاطفی خود با افراسیاب "بد گوهر" را از بیخ و بن ز هم می گسلد:

به گیتی مرا نیز کاری نماند / ز بدگوهران یادگاری نماند -

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد