برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نقش راز آلود ستارگان در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱ – خواب دیدن ضحاک و فراخوان پیشبینان و موبدان
***
ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.
***
بپیچید ضحاک بیدادگر/بدریدش از هول گفتی جگر-
یکی بانگ برزد بخواب اندرون/که لرزان شد آن خانهٔ صدستون-
چنین گفت ضحاک را ارنواز/که شاها چه بودت نگویی به راز-
به شاه گرانمایه گفت ارنواز/که بر ما بباید گشادنت راز-
توانیم کردن مگر چارهای/که بیچارهای نیست پتیارهای-
نگرانی ضحاک از فرجام کارش پس از خواب دیدن:
سپهبد گشاد آن نهان از نهفت/همه خواب یک یک بدیشان بگفت-
چنین گفت با نامور ماهروی/که مگذار این را ره چاره چوی-
ز هر کشوری گرد کن مهتران/از اخترشناسان و افسونگران-
سخن سربه سر موبدان را بگوی/پژوهش کن و راستی بازجوی-
نگه کن که هوش تو بر دست کیست/ز مردم شمار ار ز دیو و پریست-
چو دانسته شد چاره ساز آن زمان/به خیره مترس از بد بدگمان-
شه پر منش را خوش آمد سخن/که آن سرو سیمین برافگند بن-
سپهبد به هرجا که بد موبدی/سخن دان و بیداردل بخردی-
ز کشور به نزدیک خویش آورید/بگفت آن جگر خسته خوابی که دید-
نهانی سخن کردشان آشکار/ز نیک و بد و گردش روزگار-
که بر من زمانه کی آید بسر/کرا باشد این تاج و تخت و کمر-
از آن نامداران بسیار هوش/یکی بود بینادل و تیزگوش-
خردمند و بیدار و زیرک بنام/کزان موبدان او زدی پیش گام-
بدو گفت پردخته کن سر ز باد/که جز مرگ را کس ز مادر نزاد-
کسی را بود زین سپس تخت تو/به خاک اندر آرد سر و بخت تو-
کجا نام او آفریدون بود/زمین را سپهری همایون بود-
زند بر سرت گرزهٔ گاوسار/بگیردت زار و ببنددت خوار-
چو بشنید ضحاک بگشاد گوش/ز تخت اندر افتاد و زو رفت هوش