برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (55) - پند افراسیاب به گرسیوز در باره ی سیاوش
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
پند گرسیوز به افراسیاب در باره ی سیاوش:
بدو گفت گرسیوز ای شهریار/مگیر اینچنین کار پرمایه خوار-
از ایدر گر او سوی ایران شود/بر و بوم ما پاک ویران شود-
هر آنگه که بیگانه شد خویش تو/بدانست راز کم و بیش تو-
چو جویی دگر زو تو بیگانگی/کند رهنمونی به دیوانگی-
یکی دشمنی باشد اندوخته/نمک را پراگنده بر سوخته-
بدین داستان زد یکی رهنمون/که بادی که از خانه آید برون-
ندانی تو بستن برو رهگذار/و گر بگذری نگذرد روزگار-
سیاووش داند همه کار تو/هم از کار تو هم ز گفتار تو-
نبینی تو زو جز همه درد و رنج/پراگندن دوده و نام و گنج-
ندانی که پروردگار پلنگ/نبیند ز پرورده جز درد و چنگ-
و
بدو گفت گرسیوز ای هوشمند/به گفت جوانان* هوا را مبند-
...........
* (پیلسم ویسه)
و
بریدی دم مار و خستی سرش/به دیبا بپوشید خواهی برش؟-
و
ندیدست کس جفت با پیل، شیر/نه آتش دمان از بر و آب زیر-
اگر بچهٔ شیر ناخورده شیر/بپوشد کسی در میان حریر-
به گوهر شود باز چون شد سترگ/نترسد ز آهنگ پیل بزرگ-
بهادر امیرعضدی