برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (61) - پند های در هم تنیده ی فردوسی و تهمتن
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
رستم پس از اسیر گرفتن شیده پسر افراسیاب به دست فرامرز، فرزندش فرامرز را می ستاید:
یکی داستان زد برو پیلتن/که هر کس که سر برکشد ز انجمن-
خرد باید و گوهر نامدار/هنر یار و فرهنگش آموزگار-
چو این گوهران را بجا آورد/دلاور شود پر و پا آورد-
از آتش نبینی جز افروختن/جهانی چو پیش آیدش سوختن-
***
پند فردوسی، پس از کشته شدن شیده به خونخواهی ِ خون ِ ریخته شده ی سیاوش:
جهانا چه خواهی ز پروردگان/چه پروردگان داغ دل بردگان-
و
چو دل بر نهی بر سرای کهن/کند ناز و ز تو بپوشد سخن-
***
دیوان حافظ شیرازی را، میتوان "زِ بَر خواند، با چارده روایت" و لایه لایه های نهان دیوانش را آشکار ساخت.
شاهنامه ی فردوسی طوسی را، می توان "ز بر خواند، با چارصد روایت" و لایه لایه های نهان ِ شاهنامه ی کوه پیکرش را آشکار ساخت.
نبوغ فردوسی در نشاندن و حک کردن پند و اندرز هایش، در قامت ِ سخن ِ "فرخنده موبدی" که به گمان و چنبره ی خیال تهمتن رسوخ و رخنه پیدا میکند و در باور رستم رسوب می کند.
رستم پس از "حق انگاری" و آرام و قرار گرفتن از کشته شدن شیده به تلافی خون ِ "به نا حق ریخته شده ی" سیاوش:
تهمتن بران گشت همداستان/که فرخنده موبد زد این داستان-
چنین گفت خرم دل رهنمای/که خوبی گزین زین سپنجی سرای-
بنوش و بناز و بپوش و بخور/ترا بهره اینست زین رهگذر-
سوی آز منگر که او دشمنست/دلش بردهٔ جان آهرمنست-
نگه کن که در خاک جفت تو کیست/برین خواسته چند خواهی گریست-
تهمتن چو بشنید شرم آمدش/برفتن یکی رای گرم آمدش-
بهادر امیرعضدی