برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

ردّ و نشان ِ جبر باوری در شاهنامه ی فردوسی - بخش 3 - جبر انگاری سیاوش

و.ک(003,3)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
 ردّ و نشان ِ جبر باوری در شاهنامه ی فردوسی - بخش 3 - جبر انگاری سیاوش
***
جبر انگاری سیاوش:

مرا زندگانی سرآید همی/غم و درد و انده درآید همی-
چنین است کار سپهر بلند/گهی شاد دارد گهی مستمند-
گر ایوان من سر به کیوان کشید/همان زهر گیتی بباید چشید-
اگر سال گردد هزار و دویست/بجز خاک تیره مرا جای نیست-
ز شب روشنایی نجوید کسی/کجا بهره دارد ز دانش بسی-
و
چنین گردد این گنبد تیزرو/سرای کهن را نخوانند نو-
و
برین گونه خواهد گذشتن سپهر/نخواهد شدن رام با من به مهر-
ز خورشید تابنده تا تیره‌خاک/گذر نیست از داد یزدان پاک-
و
سیاوش چنین گفت کین رای نیست/همان جنگ را مایه و پای نیست-
مرا چرخ گردان اگر بی‌گناه/به دست بدان کرد خواهد تباه-
به مردی کنون زور و آهنگ نیست/که با کردگار جهان جنگ نیست-
  

سیاوش و جبر باوری.

سیاوش در نامه به کی کاووس پس از گرفتن بلخ از گرسیوز:

خداوند خورشید و گردنده ماه/فرازندهٔ تاج و تخت و کلاه-
کسی را که خواهد برآرد بلند/یکی را کند سوگوار و نژند-

چرا نه به فرمانش اندر نه چون/خرد کرد باید بدین رهنمون- 


بهادر امیرعضدی

پیلسم ویسه، گرد تورانی، غمگسار مرگ سیاوش

و.ک(115)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
پیلسم ویسه، گرد تورانی، غمگسار مرگ سیاوش:

همی شد پس پشت او پیلسم/دو دیده پر از خون و دل پر ز غم-
سیاوش بدو گفت پدرود باش/زمین تار و تو جاودان پود باش-
درودی ز من سوی پیران رسان/بگویش که گیتی دگر شد بسان-
به پیران نه زین‌گونه بودم امید/همی پند او باد بد من چو بید-
مرا گفته بود او که با صد هزار/زره‌دار و بر گستوان‌ور سوار-
چو برگرددت روز یار توام/به گاه چرا مرغزار توام-
کنون پیش گرسیوز اندر دوان/پیاده چنین خوار و تیره‌روان-
نبینم همی یار با خود کسی/که بخروشدی زار بر من بسی-

بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (57) - پند پیلسم ِ ویسه و سپاهیان تورانی، به افراسیاب

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (57) - پند پیلسم ِ ویسه و سپاهیان تورانی، به افراسیاب
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستا۰ن هایش و گاه از زبان ِ دل ِ  شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
پند پیلسم ویسه درباره ی کشتن سیاوش به افراسیاب:

چنین گفت مر شاه را پیلسم/که این شاخ را بار دردست و غم-
ز دانا شنیدم یکی داستان/خرد شد بران نیز همداستان-
که آهسته دل کم پشیمان شود/هم آشفته را هوش درمان شود-
شتاب و بدی کار آهرمنست/پشیمانی جان و رنج تنست-
سری را که باشی بدو پادشا/به تیزی بریدن نبینم روا-
و
بفرمای بند و تو تندی مکن/که تندی پشیمانی آرد به بن-
***
پند سپاهیان تورانی درباره ی کشتن سیاوش به افراسیاب:
سری را کجا تاج باشد کلاه/نشاید برید ای خردمند شاه-
به هنگام شادی درختی مکار/که زهر آورد بار او روزگار-

بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (56) - پند های افراسیاب تورانی

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (56) - پند های افراسیاب تورانی
***

گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستا۰ن هایش و گاه از زبان ِ دل ِ  شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***

پند های افراسیاب تورانی:
چرا بر گمان زهر باید چشید/دم مار خیره نباید گزید-
 *
افراسیاب:
به هر کار بهتر درنگ از شتاب/بمان تا برآید بلند آفتاب-
ببینم که رای جهاندار چیست/رخ شمع چرخ روان سوی کیست-
*
افراسیاب:
چو زو کژیی آشکارا شود/که با چاره دل بی‌مدارا شود-
ازان پس نکوهش نباید به کس/مکافات بد جز بدی نیست بس-
*
پند افراسیاب به پیران:
چنین گفت با من یکی هوشمند/که رایش خرد بود و دانش بلند-

که ای دایهٔ بچهٔ شیرنر/چه رنجی که جان هم نیاری به بر-

بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (55) - پند افراسیاب به گرسیوز در باره ی سیاوش

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (55) -  پند افراسیاب به گرسیوز در باره ی سیاوش
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
پند گرسیوز به افراسیاب در باره ی سیاوش:

بدو گفت گرسیوز ای شهریار/مگیر اینچنین کار پرمایه خوار-
از ایدر گر او سوی ایران شود/بر و بوم ما پاک ویران شود-
هر آنگه که بیگانه شد خویش تو/بدانست راز کم و بیش تو-
چو جویی دگر زو تو بیگانگی/کند رهنمونی به دیوانگی-
یکی دشمنی باشد اندوخته/نمک را پراگنده بر سوخته-
بدین داستان زد یکی رهنمون/که بادی که از خانه آید برون-
ندانی تو بستن برو رهگذار/و گر بگذری نگذرد روزگار-
سیاووش داند همه کار تو/هم از کار تو هم ز گفتار تو-
نبینی تو زو جز همه درد و رنج/پراگندن دوده و نام و گنج-
ندانی که پروردگار پلنگ/نبیند ز پرورده جز درد و چنگ-
و
بدو گفت گرسیوز ای هوشمند/به گفت جوانان* هوا را مبند-
...........
* (پیلسم ویسه) 
و
بریدی دم مار و خستی سرش/به دیبا بپوشید خواهی برش؟-
و
ندیدست کس جفت با پیل، شیر/نه آتش دمان از بر و آب زیر-
اگر بچهٔ شیر ناخورده شیر/بپوشد کسی در میان حریر-
به گوهر شود باز چون شد سترگ/نترسد ز آهنگ پیل بزرگ-

بهادر امیرعضدی