بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - بخش 16 - رستم از دید گودرز کشوادگان.
***
گودرز کشوادگان نزد کیخسرو از رستم میگوید:
نشست از بر تخت زر شهریار/بنزدیک او رستم نامدار-
فریبرز و گودرز و رهام و گیو/نشستند با نامداران نیو-
سخن گفت کیخسرو از رزمگاه/ازان رنج و پیگار توران سپاه-
بدو گفت گودرز کای شهریار/سخنها درازست زین کارزار-
می و جام و آرام باید نخست/پس آنگاه ازین کار پرسی درست-
بدو گفت گودرز کای شهریار/ز مادر نزاید چو رستم سوار-
اگر دیو پیش آید ار اژدها/ز چنگ درازش نیابد رها-
هزار افرین باد بر شهریار/بویژه برین شیردل نامدار-
بگفت آنچ کرد او بپولادوند/ز کشتی و نیرنگ وز رنگ و بند-
ز افگندن دیو وز کشتنش/همان جنگ و پیگار و کین جستنش-
بهادر امیرعضدی