و.ک(003,4)
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
ردّ و نشان ِ جبر باوری در شاهنامه ی فردوسی - بخش 4 - جبر انگاری فردوسی
***
جبر انگاری فردوسی:
چنینست کردار چرخ بلند/به دستی کلاه و به دیگر کمند-
چو شادان نشیند کسی با کلاه/بخم کمندش رباید ز گاه-
چرا مهر باید همی بر جهان/چو باید خرامید با همرهان-
چو اندیشهٔ گنج گردد دراز/همی گشت باید سوی خاک باز-
اگر چرخ را هست ازین آگهی/همانا که گشتست مغزش تهی-
چنان دان کزین گردش آگاه نیست/که چون و چرا سوی او راه نیست-
بدین رفتن اکنون نباید گریست/ندانم که کارش به فرجام چیست-
بهادر امیرعضدی