برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

مفاهیم متعدد، متفاوت و گاه متضاد یک واژه در شاهنامه - 15 - واژه ی "دهید" در شاهنامه.

 و.ک(007)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

مفاهیم متعدد، متفاوت و گاه متضاد یک واژه در شاهنامه - 15 - واژه ی "دهید" در شاهنامه. 

***

 مفاهیمی متفاوت از واژه ی "دهید"(بجنگید، برزمید)، در بیت:
به ترکان بفرمود کاندر "دهید"/درین دشت، کشتی به خون برنهید-
***
مراد از دهید، همان دهاده، داد و ستد، بده بستان، گیر و دار(بگیر و بدار)، زد و خورد، بلوا، آشوب، جنگ و ستیز.
***

به لشکر بفرمود کاندر "دهید"

کمان ها سراسر به زه بر نهید

و

چو در دژ شوم برفرازم درفش

درفشان کنم تیغهای بنفش

شما روی یکسر سوی دژ نهید

چنانک اندر آیید دمید و "دهید"

و

ز گرد سواران و زخم تبر

نباید که داند کس از پای سر

شما یکسره چشم بر من نهید

چو من برخروشم دمید و "دهید"

و

همه جان یکایک به کف برنهید

اگر لشکر آید دمید و "دهید"

وگر بر چنین رویتان نیست رای

از ایدر مجنبید یک تن زجای

و

 به تاریکی اندر "دهاده" بخاست
ز دست چپ لشکر و دست راست
و
 برفتند از جای یکسر چو کوه
"دهاده" برآمد ز هر دو گروه
و
 "دهاده" برآمد ز نخچیرگاه
پرآواز شد گوش شاه و سپاه
و
 "دهاده" برآمد ز هر دو گروه
بیابان نبود ایچ پیدا ز کوه
و
 "دهاده" برآمد ز هر پهلوی
چکاچاک برخاست از هر سوی
و
 "دهاده" برآمد ز قلب سپاه
ز یک دست رستم ز یک دست شاه
و
 زواره بیامد به پیش سپاه
"دهاده" برآمد ز آوردگاه
و
 "" برآمد ز هر دو سپاه
تو گفتی برآویخت با شید ماه


دِه و دار، بده و بدار: 

خروش آمد از لشکر هر دو سوی
ده و دار گردان پرخاشجوی

و

کز ایران ده و دار و بانگ خروش
فراوان ز هر شب فزون بود دوش

و

برآمد ز ناگه ده و دار و گیر
درخشیدن تیغ و باران تیر

و

برآمد ز لشکر ده و دار و گیر
بپوشید روی هوا را بتیر

و

ده و دار برخاست از رزمگاه
هوا شد به کردار ابر سیاه


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد