برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
مفاهیم متعدد، متفاوت و گاه متضاد یک واژه در شاهنامه - (4) - واژه ی نامی.
***
نامی، نامآوری، شهرت:
بفرمود کانکو گرامی ترست/وزین لشکر امروز نامی ترست-
و
نبیره که از جان گرامی تر است/به دانش ز جاماسپ نامی تر است-
و
همان در جهان نیز نامی شوی/به نزد بزرگان گرامی شوی-
و
شکیبایی از مهر نامی تر است/سبکسر بود هرک او کهتر است-
و
به پیش من آنکس گرامی ترست/وزان کهتران نیز نامی ترست-
و
هرآنکس که برتو گرامی ترست/وگر نزد تو نیز نامی ترست-
و
چو بخشنده باشی گرامی شوی/ز دانایی و داد نامی شوی-
و
اگر دختر شاه نامی بود/همان شاه را جان گرامی بود-
و
دگر زاد فرخ که نامی بدی/به نزدیک خسرو گرامی بدی-
و
تن شهریاران گرامی بود/که از کوشش سخت نامی بود-
نامی، نیکنامی، نکو نام:
سخن گوی دهقان چه گوید نخست/که نامی، بزرگی، به گیتی که جست-
و
خرد هستش و نیکنامی و داد/جهان بی سر و افسر او مباد-
و
که آنان که بر من گرامی ترند/گزین سپاهند و نامی ترند-
و
کنون شاه ما را گرامی کند/بدین خواهش امروز نامی کند-
و
خنک آنکسی کز بزرگان بمرد/ز گیتی جز از نیک نامی نبرد-
و
به آسایش و نیک نامی گرای/گریزان شو از مرد ناپاک رای-
و
دلی پرخرد داشت و رای درست/ز گیتی به جز نیکنامی نجست-
و
بدارم تو را هم بسان پدر/وزان نیز نامی تر و خوب تر-
بدنامی، شهرت به نام بد:
بدلش اندر آمد ازان کار درد/ز بدنامی خویش ترسید مرد-
زشت نامی، مشهور به زشتی:
بر مهتران زشت نامی بود/سپهبد به مردم گرامی بود-
بهادر امیرعضدی