برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
جبر در شاهنامه - فردوسی، جبراندیش ِ اختیار گزین - (4) - نماد ِ جبر، در قامت ِ دهر.
***
جبر و جبر اندیشی، در قامت ِ چرخ، سرنوشت، دهر، قضا، قَدَر، آفرینش، اختر، آسمان، روزگار، سپهر، جهان، سرای سپنج، گیتی و گنبد تیزگرد، جا به جا در شاهنامه، خود می نمایانند. و در برابر، این جبر ِ ناشی از باور ِ حکیم طوس، اختیار گزینی حکیم نیز در هیئت و هیبت سلحشورانه ی پهلوانان شاهنامه اش به رخ کشیده می شود. آنگاه این مرگ(شکارگر انسان)، فراز و قله ی چیرگی جبر ست که مقهور و شکار ِ اختیار گزینی ِ ناشی از روحیه و باور ِ پهلوانان و یلان شاهنامه می شود.
***
جبر در قامت ِ دهر:
چنین است کردار گردنده دهر/نگه کن کزو چند یابی تو بهر-
و
خردمند و گر مردم بی هنر/کس از آفرنیش نیابد گذر-
چنین بود تا بود دوران دهر /یکی زهر یابد یکی پای زهر-
و
مبادا که گستاخ باشی به دهر /که از پای زهرش فزونست زهر-
و
ببخشد درم هر چه یابد ز دهر /همی آفرین یابد از دهر بهر-
و
چنین داد پاسخ که ای نیک بخت/همی گوید این برگ شاخ درخت-
که چندین سکندر چه پوید به دهر /که برداشت از نیکویهایش بهر-
و
چنین است کردار گردنده دهر /گهی نوش یابیم ازو گاه زهر-
چه بندی دل اندر سرای سپنج/چو دانی که ایدر نمانی مرنچ-
و
نگه کن بدین کار گردنده دهر/مر آن را که از خویشتن کرد بهر-
برآرد گل تازه از خار خشک/شود خاک بابخت بیدار مشک-
و
اگر تاج جوید جهانجوی مرد/وگر خاک گردد بروز نبرد-
بناکام می رفت باید ز دهر /چه زو بهر تریاک یابی چه زهر-
ندانم سرانجام و فرجام چیست/برین رفتن اکنون بباید گریست-
و
ولیکن چنینست گردنده دهر /گهی نوش یابند ازو گاه زهر-
و
چنین است کردار گردنده دهر /نگه کن کزو چند یابی تو بهر-
بخور هرچ داری به فردا مپای/که فردا مگر دیگر آیدش رای-
ستاند ز تو دیگری را دهد/جهان خوانیش بی گمان بر جهد-
بخور هرچ داری فزونی بده/تو رنجیده ای بهر دشمن منه-
هرآنگه که روز تو اندر گذشت/نهاده همه باد گردد به دشت-
و
بجز رنج و سختی نبینم ز دهر /پراگنده بر جای تریاک زهر-
و
چنین است آیین گردنده دهر /گهی نوش بار آورد گاه زهر-
بهادر امیرعضدی