برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی.
***
(191) - مترادف ِ اصطلاح ِ "سَرَم بِره، قولم نمی رِه" (سرم برود، قولم نمی رود.) در شاهنامه ی فردوسی.
***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه
***
"سرم بِره، قولم نمی رِه"
***
رستم در قبال همکاری اولاد در رسیدن به جایگاه دیو سپید در مازندران، قول و وعده ی والیگری مازندران را به اولاد می دهد:
بدو گفت رستم که مازندران/سپارم ترا از کران تا کران-
ترا زین سپس بی نیازی دهم/به مازندران سرفرازی دهم-
رستم در عملی کردن قولش به اولاد، او را به شکیبایی دعوت میکند.
حال وفای به عهد زود ست. شکیبا باش. آسیاب به نوبت:
یکی کار پیشست و رنج دراز/که هم با نشیب است و هم با فراز-
همی شاه مازندران را ز گاه/بباید ربودن فگندن به چاه-
سر دیو جادو هزاران هزار/بیفگند باید به خنجر به زار-
پس از به فرجام رسیدن کار دیو سپید، ترا در می یابم.
سرم برود، قولم نمی رود.
ازان پس اگر خاک را بسپرم/وگرنه ز پیمان تو نگذرم-
بهادر امیرعضدی