برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

بیرق، ارتش، شاه، نشانگان ِ آغازین تمدن - سان دیدن کیخسرو از سپاهش - درفش سران سپاه

و.ک(354) 

970821

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی  

***

بیرق، ارتش، شاه، نشانگان ِ آغازین تمدن -  سان دیدن کیخسرو از سپاهش - درفش سران سپاه 

***

 آنگاه که مردمانی دارای بیرق، ارتش و پادشاه و نماینده می شوند، می توان گفت که آن زمان نقطه آغاز تمدن آن کشور است . پرفسور آرتور کریستین سن 

***

 سان دیدن کیخسرو از سپاهش: 

 همی بود بر پیل در پهن دشت/بدان تا سپه پیش او بر گذشت -

 نخستین فریبرز بد پیش رو/که بگذشت پیش جهاندار نو -

 ابا گرز و با تاج و زرینه کفش/پس پشت، خورشید پیکر درفش -

 یکی باره ای بر نشسته سمند/به فتراک بر حلقه کرده کمند -

 همی رفت با باد و با برز و فر/سپاهش همه غرقه در سیم و زر - 

 بر او آفرین کرد شاه جهان/که بیشی ترا باد و فر مهان - 

به هر کار بخت تو پیروز باد/بباز آمدن باد پیروز و شاد -

 پس شاه گودرز کشواد بود/که با جوشن و گرز و پولاد بود -

 درفش از پس پشت او شیر بود/که جنگش به گرز و به شمشیر بود -

 به چپ رفت رهام نیو/سوی راستش چون سرافراز گیو -

 پس پشت، شیدوش یل، با درفش/زمین گشته از شیر پیکر، بنفش -

 هزار از پس پشت آن سرفراز/عناندار با نیزه های دراز -

 یکی گرگ پیکر درفشی سیاه/پس پشت گیو اندرون با سپاه -

 درفش جهانجوی رهام، ببر/که بفراخته ببود سر تا به ابر -

 پس بیژن اندر درفشی دگر/پرستار فش بر سرش تاج زر -

 پس هر یک اندر دگرکون درفش/جهان گشته بد سرخ و زرد و بنفش - 

پس پشت گودرز گستهم بود/که فرزند بیدارگژدهم بود -

 یکی نیزه بودی به چنگش به جنگ/کمان یار او بود و تیر خدنگ - 

ز بازوش پیکان به زندان بدی/همی در سنگ و سندان بدی -

 ابا لشکری گشن و آراسته/پر از گرز و شمشیر پر خواسته -

 یکی ماه پیکر درفش از برش/به ابر اندر آورده تابان سرش -

 همی خواند بر شهریار آفرین/ازو شاد شد شاه ایران زمین -

 پس گستهم اشکش تیز گوش/که با زور و دل بود و با مغز و هوش - 

یکی گرز دار از نژاد همای/به راهی که جستیش بودی به بپای -

 درفشی برآورده پیکر پلنگ/همی از درفشش ببارید جنگ -

 گزیده پس از اندرش فرهاد بود/کزو لشکر خسرو آباد بود -

 یکی پیکر آهو درفش از برش/بدان سایه آهو اندر سرش -

 سپاهش همه تیغ هندی بدست/زره سغدی و زین ترکی نشست -

 گرازه سر تخمه ی گیوگان/همی رفت پرخاشجوی و ژکان -

 درفشی پس پشت، پیکر گراز/سپاهی کمند افکن و رزمساز -

 دمان از پسش زنگه شاوران/بشد با دلیران کند آوران - 

درفشی پس پشت پیکر همای/سپاهی چو کوه رونده ز جای -

 هر آنکس که از شهر بغداد بود/که با نیزه و تیغ و پولاد بود -

 ز پشت سپهبد فرامرز بود/که با فر و با گرز و با ارز بود -

 درفشی کجا چون دلاور پدر/که کس را ز رستم نبودی گذر - 

سرش هفت، همچون سر اژدها/تو گفتی ز بند آمدستی رها -

بهادر امیرعضدی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد