و.ک(354)
970821
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
بیرق، ارتش، شاه، نشانگان ِ آغازین تمدن - سان دیدن کیخسرو از سپاهش - درفش سران سپاه
***
آنگاه که مردمانی دارای بیرق، ارتش و پادشاه و نماینده می شوند، می توان گفت که آن زمان نقطه آغاز تمدن آن کشور است . پرفسور آرتور کریستین سن
***
سان دیدن کیخسرو از سپاهش:
همی بود بر پیل در پهن دشت/بدان تا سپه پیش او بر گذشت -
نخستین فریبرز بد پیش رو/که بگذشت پیش جهاندار نو -
ابا گرز و با تاج و زرینه کفش/پس پشت، خورشید پیکر درفش -
یکی باره ای بر نشسته سمند/به فتراک بر حلقه کرده کمند -
همی رفت با باد و با برز و فر/سپاهش همه غرقه در سیم و زر -
بر او آفرین کرد شاه جهان/که بیشی ترا باد و فر مهان -
به هر کار بخت تو پیروز باد/بباز آمدن باد پیروز و شاد -
پس شاه گودرز کشواد بود/که با جوشن و گرز و پولاد بود -
درفش از پس پشت او شیر بود/که جنگش به گرز و به شمشیر بود -
به چپ رفت رهام نیو/سوی راستش چون سرافراز گیو -
پس پشت، شیدوش یل، با درفش/زمین گشته از شیر پیکر، بنفش -
هزار از پس پشت آن سرفراز/عناندار با نیزه های دراز -
یکی گرگ پیکر درفشی سیاه/پس پشت گیو اندرون با سپاه -
درفش جهانجوی رهام، ببر/که بفراخته ببود سر تا به ابر -
پس بیژن اندر درفشی دگر/پرستار فش بر سرش تاج زر -
پس هر یک اندر دگرکون درفش/جهان گشته بد سرخ و زرد و بنفش -
پس پشت گودرز گستهم بود/که فرزند بیدارگژدهم بود -
یکی نیزه بودی به چنگش به جنگ/کمان یار او بود و تیر خدنگ -
ز بازوش پیکان به زندان بدی/همی در سنگ و سندان بدی -
ابا لشکری گشن و آراسته/پر از گرز و شمشیر پر خواسته -
یکی ماه پیکر درفش از برش/به ابر اندر آورده تابان سرش -
همی خواند بر شهریار آفرین/ازو شاد شد شاه ایران زمین -
پس گستهم اشکش تیز گوش/که با زور و دل بود و با مغز و هوش -
یکی گرز دار از نژاد همای/به راهی که جستیش بودی به بپای -
درفشی برآورده پیکر پلنگ/همی از درفشش ببارید جنگ -
گزیده پس از اندرش فرهاد بود/کزو لشکر خسرو آباد بود -
یکی پیکر آهو درفش از برش/بدان سایه آهو اندر سرش -
سپاهش همه تیغ هندی بدست/زره سغدی و زین ترکی نشست -
گرازه سر تخمه ی گیوگان/همی رفت پرخاشجوی و ژکان -
درفشی پس پشت، پیکر گراز/سپاهی کمند افکن و رزمساز -
دمان از پسش زنگه شاوران/بشد با دلیران کند آوران -
درفشی پس پشت پیکر همای/سپاهی چو کوه رونده ز جای -
هر آنکس که از شهر بغداد بود/که با نیزه و تیغ و پولاد بود -
ز پشت سپهبد فرامرز بود/که با فر و با گرز و با ارز بود -
درفشی کجا چون دلاور پدر/که کس را ز رستم نبودی گذر -
سرش هفت، همچون سر اژدها/تو گفتی ز بند آمدستی رها -